یار، هی یار، یار… اینجا اگرچه گاه گل به زمستان خسته، خار میشود… اینجا اگر چه روز گاه چون شب تار میشود اما بهار میشود! من دیدهام که میگویم.
خوبم، تا وقتی که فکر نکنم، تا یادم نیفتد کجای این دنیا ایستادهام، و چه غمها خوردهام خوبم، تا دلخوش شوم به قهوه، موسیقی و کتاب تا رنجهایم را با زیباییها کم کنم، تا لیوان پر را ببینم خوبم، تا لبخندی بر لبانم بنشانم و حال کسی را خوب کنم،...