پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چشات بس که قشنگه واسه من شهر فرنگهواسه پنجره هواست وای وای وای وای چه هواییصورتت پر از ستاره ست واسه من غرق اشاره ستواسه بی زبون صداست وای وای وای وای چه صداییجهان، در سخن تو پر از باغ و بهارهصدا، در نگه تو، چقدر روشنی دارهواسه من چراغ میاری وسط چشام می ذاریمی گی شب تموم شده وای وای وای وای چه کلامیمی گی باز بهار رسیده میون اتاق دمیدهموسم سلام شده وای وای وای وای چه سلامی..._برشی از ترانه...
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتیازامتداد نگاهت غزلی واز پهنای صورتت شعری نوشتشاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...✍️رضا کهنسال آستانی...
دستهایم پیچک می شود دور تنتموهایم مثل بافه های ابریشمآبشار میشود روی مخملیه صورتت_توو اما _توباران می شوی ومیباری....
و من گاهی نه صورتت ، نه چشمانت ، که دلم میخواهد صدایت را ببینم ......