پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حواست باشد که چه شخصی را ،برای آمدن چه کسی کنار می گذاریو فراموش اش می کنی!می دانی، هیچکس پرده را برایآمدن "تاریکی" به داخل اتاقکنار نمی زند!...
«ماه را...»گاهی همهء زیبایی های آسمانتنها می شوند و می ترسنداما این ترس را به روی خودشان نمی آورندتا زیبا بمانند!تنهایی شان که فراوان شودآنها با آن همه زیباییبه کجا پناه می برند؟ماه را می دانم!ماه راهرکجا که تو پناه بدهیآسمانش آنجاست!و پناهش می دهیدر آسمان پشت پیراهنت...و پرنده ای اینجا بی تاب می شودبرای پروازبا بال هایی جا ماندهدر یک سقوط ناگهانی!پس حسرت ماه نبودنش را می خوردو وقتی که به یاد می آوردر...
موقع رفتن چشمانش را تقسیم کرد ؛سیاهی اش به روزگارِ من رسید ،آرامشش به دیگری!...
نخواستن بحث خودش را داردنتوانستن هم؛و اما مندرگیر کسی شده بودم که میتوانست،اما نخواست که بتواند!!...
نخواستن بحث خودش را دارد نتوانستن هم ؛و اما من درگیر کسی شده بودم که میتوانست ،اما نخواست که بتواند!!...
لذت عاشقی را آدم و حوا بردند،نه رقیبی بود،نه گذشته ای،نه حسودی و نه بدخواهی...دو عاشق و یک جهان،دلم می خواهد حال خوبشان را......
روزی می آید که دلت برایم تنگ خواهد شد/ روزی متوجه جای خالی ام در دنیایت خواهی شد / درست همان روزی که من در دست نیافتنی ترین نقطه از زندگی ات ایستاده ام!...