پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بگوچاره ی این دردیکپارچه بامن را نگاه کن که بی نگاهت منوازفنانوشتنم...
اگر مزارعِ آسمان از میان بروندو جمله کائنات محو گردنداگر که خورشیدها ندرخشندزمین تهی باشدآنچنانکه تو باشی و تو،دوباره هستی هاخویشتن را در تو یابندحیاتِ جاودانه توئیتوئی که جان بخشیاز برای مرگ جایی نیستهیچ ذرّه ای فنا نخواهد شدتو ذاتِ هستی و جانِ آسمان و زمینیتا تو نخواهیجهان و هرچه در او هستجاودان برجاست...
.من نروم ز ڪوی تو تا ڪه شوم فنای تو...
دختر که باشیمرهم مادر میشیعزیز پدر میشیراز دار برادر میشینفس شوهر میشی اماعمه که میشی کلا به فنا میری!...