یک پنجره می خواهم
رو به باغ صبح
پر از عطر نارنج
سبز
سبز🍃☘️🍊
....فیروزه سمیعی...
🍂
خون سرد تاریخ
بر کاغذهای پوسیده
شعله می کشد
می دمد آتشی از خاطره...
🍂....
فیروزه سمیعی...
درختان را به رقص آورد
آواز پرنده
می خواست صدایش را
به گوش خورشید برساند....
🍂....
....فیروزه سمیعی...
در بی وزنی عشق
قلب ها در فضا
هر نه به بله تبدیل می شود
در مدارهای دل ...
➖➖➖➖➖➖
فیروزه سمیعی...
آه،
اگر دلتنگی ها
به آسمان برسند،
آنجا که ستاره ها
از تب عشق من
آتش می گیرند ...
...فیروزه سمیعی...
در مجلست
ای عشق!
همه جمع اند
من
بیگانه ترین
عاشق شهرم...
.... فیروزه سمیعی...
ستاره ی نگاهت
سوسوی بی رمق شبتابی است
که دل هیچ شبی را روشن نمی کند...
..... فیروزه سمیعی...
روزهای ساحل
به من موج نزن
یاد گرفتم در باران برقصم
.... فیروزه سمیعی...
تماشاگه رازست چشمه سار خورشیدت...
من شب تاریک چشم به راه طلوع توام...
..... فیروزه سمیعی...
نااهلان روزگار پرهیز🍁
از دوستان ریاکار دوری
..... فیروزه سمیعی...
ماهرخ است و گندمزار گیسوانش
چگونه مست نشوم از این همه زیبایی
..... ..
فیروزه سمیعی...
تا قیامت در سرم طوفان نوح پیچیده است
این چه رستاخیز پنهانی و شورش خیزی است
......
فیروزه سمیعی...
منگر پیمان شکسته ی عشق را
چه بسا فلک زودتر می شکست
...... فیروزه سمیعی...
تو پاک بودی نوگل خندان چمن
دست پلید چه کسی تو را از ریشه کند
..... فیروزه سمیعی...