جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
در چند برهه از زندگی ام زمان متوقف شد !اولی زمانی بود که تو را دیدم !دومی زمانی بود که تو را با معشوقت دیدم !و سومی زمانی بود که به امید تو به همه ی داشته هایم پشت کردم !به امید روزی بودم که به جای شانه من موهایت را نوازش کنم ، به جای آیینه من بگوییم کدام لباس در تنت زیبا تر است و به جای دیوار های اتاقت من تکیه گاهت باشم ، به امید روزی که هیچوقت نیامد همه ی زندگیم را از دست دادم ......
من تصمیم گرفتم که هرگز متوقف نشوم تا اینکه به پایان راه برسم و به هدفم دست پیدا کنم....
افرادی که تلاش می کنند این دنیا را بدتر کنند یک روز هم متوقف نمی شوند. پس چرا من باید متوقف شوم؟...
می شود در همین لحظهاز راه برسی وجوری مرا در آغوش بگیریکه حتی عقربه ها همجرات نکننداز این لحظه عبور کنند!؟و من به اندازه ی تمام روزهاینبودنت تو را ببوسم ودر این زمانِ متوقف،سال ها در آغوشت زندگی کنم؛بی ترس فرداها ... ؟...
برای اندیشیدن وقت بگذارید اما هنگامی که زمان عمل رسید ؛اندیشیدن را متوقف کنید و حرکت کنید ......
ای تنها آرزوی منِ آن لحظه که در آغوشت میگیرم تنها لحظه ایست که دوست دارم زمان متوقف شود......
برخی لحظه ها هستند که آرزو میکنیکاش میتوانستی زندگی را در آنها متوقف کنی مثلِ لحظهی شیرینِ اولین بوسه ...!️️️...
یادداشتی برای خودم دل تنگ شدن برای افرادی که حتی ثانیه ای به تو فکر نمی کنند را متوقف کن...
مثلِ خرمالوهایِ رسیده یِ حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چایهایِ عصرانهمثلِ بارانِ پاییز، مِثل عود مثلِ انارِ دانهدانه با گلپرمثلِ موسیقیِ خشخشِ برگهامثلِ نوشتنِ آخرین خطِ مشقهایِ دورانِ کودکیمثلِ عید، مِثلِ آب بازیچیزهایِ خوب ساده اندو تنها شنیدنِ اسمشان کافیستتا خوب شود حالِ دلت...نبودشان زندگی را متوقف نمیکندامّا زندگانی را تلخ خواهد کرددرست مِثل تو.....
باامروز نمیدانم چند روز است عاشقت شدم؟اما میدانم حس عشقم به تو آنقدر زیاد است که دوست دارم زمان در همین لحظه متوقف شود لحظه ی باتو بودن ️عشق بین من وتو نمی خواهم شبیه لیلی ومجنون ویا شیرین و فرهاد باشدمن میخوام من و تو خود اسطوره ای جدید از عشق باشیم️...