پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اه ..داغی به سینه مهمان است تب این داغ سخت و سوزان استرنج و درد و غمم فراوان استآخر این قصه شرح هجران استپدر خوب من کجا رفتی؟پر پرواز، تا که وا کردیمرغ جان را زتن رها کردیقصد معراج تا خدا کردی!عیش و نوش مرا عزا کردیپدر خوب من کجا رفتی؟خانه بی تو چقدر غمگین استدرد هجرت عجیب سنگین استبعد ازاین مرهم غمم این است.قاب عکسی. که باتو تزئین استپدر خوب من کجا رفتی؟ای تو پیوسته با خداوندتکن دعایی برای فرزندتر...
نگاه خیره ی من ،،،با چشمانی بیگانه از خودم؛ماتِ نگاهِ سردت بود... دردانگیز بود برایم که، چرا مثلِ گذشته ها\\\نگاهم را، با تبسمِ همیشگی ات --پاسخ ندادی؟!...نکند--سکّوی یخ زده ی غسال خانهگرمای مهرت راسرد کرده بود؟!آه! آه؛ --پدر! پ.ن:و سخت است فرزندی، پدرش را غسل دهدو، کفن بپوشاند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...