پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رژگونه ی نارنجی خوشرنگی داشتبر روی لبِ انارش آهنگی داشتپاییز کشیده بود یک سایه ی زردبر پلک خودش که رنگ دلتنگی داشت...
"فصلیبه نام چمداندر تقویم عاشقانه ها روی زمستان راسفید می کند"...
او گرچه رفیق قابل و پشت نداشت جز بذر امید و زندگی ساز نکاشت بارید و پلیدی طبیعت را شست"پاییز " برای هیچ کس کم نگذاشت...
در پیله ی تنهایی و بی شانگی امبیدار شده ست حس دیوانگی امدوران شفیرگی ، تمام است و رسیدهمرقصیِ آفتاب و پروانگی ام ......
فصلیبه نام چمداندر تقویم عاشقانه هاروی زمستان را سفید می کند...