پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاخه ای گل نرگسم در دستان کودکی فقیر،عطر نوروز از من برخواسته!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
دخترک بهار است،که پیراهنی از گل نرگس به تن کرده...نوروز!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زان کوردستانی...
آخ که چه تلخ است، روایت دراماتیک انفال!نه با شعر توانش شرح داد نه با مقاله و سخنرانی... انفال زخمی ست کاری،بر پیکره ی وطن.شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
بعد از فاجعه ی انفال در بیابان عرعر درخت هایی رویید که نه درخت خرما بودند و نه درخت بلوط!درخت های سرخی روییده از خون و استخوان و اجساد انفال شده ها...شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
لنگە دمپایی سبز که نه مزه ی خیار می داد و نه طعم زندگانی!مبدل شد به تابوت مرگ برای دخترک گرسنه و بیچاره.شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
لبخند زیبای کودکی ست، بر صورت چشمه... تابش ماه!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
دور و دراز شد،همچون روزگاران خیلی دور...دیدار تو!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
نمی تواند سر بلند کند،درخت زرد آلویی ست شرمگین...آن زن زیبا!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
شعری ست کوتاه نشسته بر گل های پیراهن زنی...پروانه!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
در جستجوی ماه بودم که دیدم افتاده است درون رودخانه،یک شب!شعر: ناصح ادیب ترجمه : زانا کوردستانی...
راه های مالرو را در پیش گرفته اند برای لقمه ای نان،کولبرها!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
فاجعه است، فاجعه!وقتی که فریاد و ناله ی مستمندان قلب و روح و وجدان هیچ صاحب منصبی را به لرزه در نمی آورد.شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
با مرگ من،سکوت تو پایان می یابد!من این شعر را گواه می گیرم،که بعد از مرگم،تو به سخن در آمدی!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
چگونه قلبت راضی می شود هر غروب،کبوتر نحیف خیالاتم را از نزد خود پر دهی؟!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
تنها برگی کافی ست برای نصب تابلویی جهت نشان دادن اوج زیبایی فصل پاییز...شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
تره ی زلف پر مهر زن،فرمانبردار هر راهی می کند اسب چموش را...شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
بر شاخه ی درخت زیباست،اما در دستان تو زیباتر،چون روی ماه کودکی، گردوی نو رسیده!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
تاجی از گل است بر سر زن کشاورز،کلاه لبه دار...شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
آب روان در جویبار را هم دو پاره کرده است...مرز!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
سرک می کشد از پنجره به داخل خانه...درخت گردوی پیر!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...