شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
چرا دیگه بعد رفتن اون عاشق نشدی؟ نمیدونم والا هیچ دلیلی ندارهآخه بدونه دلیل که نمیشه همه چی یه علت دارهمثلا خدایی نکرده اگه قلبت نزنه ،خب تو مردی آره،نمی دونم حقیقتشپس چرا دیگه کسی رو به قلبت راه ندادی؟خب، وقتی دیگه لبخندش رو نمی بینم، گریه می کنمهر وقت اسمی شبیهش رو می شنوم گریه میکنم هر جایی که آدمی رو می بینم که باهاش مو نمی زنه فقط گریه میکنم هر شب ،به این فکر میکنم که نیست و گریه می کنمروز نشده، هر روز گریه میکنم ...
گفتم: چرا تنها موندی چه جوری تا به این سن خودت بودی و خودت؟گفت:من تنها نیستمگفتم:من که تا حالا ندیدم با هیچ آدمی باشی؟گفت:خوب شد گفتی آدم!همین آدم دلش نمیخواد به هیچ وجهی این عمرش تنهایی سپری کنهولی وقتی که اونی باید باشهبه هزار و چند دلیل و بالا وپایین روزگار نمیشهکه باشهبهتره با رویای داشتنش زندگی کنیتا اینکه دنبال دیگران راه بیفتیکه هیچ اشتیاقی بهشون نداریزندگی بی اشتیاق عین خود زهره ماره!✍مهدیه باریکانی...
چارلی چاپلین :زندگی نمایشی است کههیچ تمرینی برای آن وجود نداردپس آواز بخوان ، اشک بریز ، بخندو با تمام وجود زندگی کن ؛قبل از آنکه نمایشِ تو بدونِ هیچ تشویقیبه پایان برسد.....
هیچ می دانی پشت پرده ی تورچقدر زیباتر می شویمانگار باران از یک پرده ی تورمی باردانگار ابرهای تور با ارگانزای آبی کمرنگپرده از آسمان کشیده اندو ما وقتی آسمان را بی پرده نگاه می کنیمجز بمب هایی که بر سر این میانه ی خاورمی ریزدباران دیگری از تورهای ابری نخواهیم دیدتوپرده ی این نمایش را انداخته ایو ما که بازمانده ی جنگ های جهانی هستیمبه نخ هایی نگاه می کنیمکه از دست و پای ما تا آن سر پرده ها کشیده می شوندبی پ...
به روزنامه نگاری میاندیشم که برایِ بخشودگیِ زندانیانِ سیاسی امضا جمع میکرد ...او بهخوبی میدانست که این کار نفعی برایِ زندانیانِ سیاسی ندارد. هدفِ واقعی هم آزاد کردنِ زندانیانِ سیاسی نبود؛ بلکه میخواستند نشان دهند که هنوز هم افرادی هستند که هراس به دل راه نمیدهند. آنچه میکردند حالتِ نمایشی داشت؛ امّا تنها راهِ ممکن بود. برایِ آنان امکانِ انتخاب میانِ عملِ موثر و نمایش، وجود نداشت؛ یا میبایست هیچ کاری انجام ندهند، یا اینکه فقط به کارِ...