پرده ها افتاده اند صحنه روشن...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سید هادی محمدی
- پرده ها افتاده اند صحنه روشن...
پردهها افتادهاند
صحنه، روشنتر از همیشه
نورافکنها بر تنِ سایهها می کوبند
گوش کن به زمزمهیِ (تو زیبایی)
که در آن
( تو کافی نیستی) نقاب بسته
ببین ( انتخاب آزاد را)
زنجیری از جنسِ ابریشم
هر تار
پلکانی به سویِ بلندپروازی
هر پله
تلهیِ تلو تلویِ پنهان
دستهایِ نامرئی
نه چماق شان خونین است
نه فریادشان خشدار
آرام، نرم
هویت را در ویترینِ نمایش میچینند
یک لبخندِ استاندارد
یک قامتِ تراشیده
یک ذهنِ خالی از سوالاتِ ممنوعه
دخترک در آینه
بازتابِ هزار تصویرِ تحمیلیست
چشمانش
رنجِ ناگفتهیِ نسلها
لب و لوچه ها
آموزش دیدهاند به خندهای نخراشیده
زن هشتگ است؟
ترند؟
کالایِ قابلِ بازیافت؟
مُرده مَرد های جدید
نه در میدانِ نبرد
پشتِ صفحههایِ روشن
با طعمِ باید و نباید
مرزهایِ تازه میکِشند
و زنان
در این هزارتویِ مدرن
هنوز هم در جستجویِ راهِ خانه
لای این همه نرینگیِ پوشالی
دنبال مخرج مشترکِ صدایِ خود هستند
فقط بگو
سیمهایِ نامرئی
با کدامین مَتّه ی (سن ژوزف)
میتوانند روح را در خود بپیچند؟
و این نمایشِ بیصدا
تا کی ادامه خواهد داشت؟
تقدیم به زنان و دختران، مادران و خواهران سرزمینم
پس نوشت :
امام على علیه السلام
إنَّ المَرأَةَ رَیحانَةٌ و لَیسَت بِقَهرَماَنةٍ
زن بوی زندگی بخش گلهاست ، زن هوای تنفس زندگی است نه کارگر (خانه)
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، وضعیت زن در جامعهای مدرن اما سراسر کنترلشده را به تصویر میکشد. زنان، با ظاهری زیبا و استاندارد، در واقع در زنجیرهای نامرئی اسارت هستند. هویتشان تحمیلشده و صدای واقعیشان خفه شده است. شعر، پرسش از استقلال و هویت زن و پایداری این وضعیت غیرطبیعی را مطرح میکند و به زنان سرزمین شاعر تقدیم شده است.
اشتراکگذاری