سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بهارانه ۲چیزی دگر نمانده به سر فصل نو بهارراهی دگر نمانده به سر منزل قراربا هر نفس که می رسد از مشرق سحرکِل می کشد شکوه بلندای آبشارکم کم بهانه های دلم تازه می شودپای جوانه های طرب خیز روزگارباران گوهر است و زمرد که بی گمانپاشیده در حوالی پهنای این دیارای نازنین بیا که دلم با تو روشن استای مهربان بخوان دمی از دشت لاله زارما همرهان کوچه ی شوق و ارادتیمدلدادگان بیشه ی سرسبز انتظار...
خوش برقصد روز نو بر کامتان شعرو شادی و شراب برجامتان خنده ی شیرین و اشک شوق و عشق آورد این نو بهار بر بامتان سال نو مبارک...
ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی برگیخزان گزیده ام از نوبهار می ترسم...
تو بهارینو بهاران از توست️️️...