پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با پیراهن سفید عروس اش کردند،یار من نه،سرزمینم را می گویم. شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
اگر شد بیا!می خواهم ذره ای از زیبایی های دنیا را ببینم. شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
نمی دانم!که در کودکی چه خطایی کردم،که به این زودی بزرگ شدم؟!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
نمی دانم، مردان دیگر، که دلبسته ی تو اند، چه زیر سر دارند؟!من فقط، شانه هایت را می خواهم که زیر سر، داشته باشم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دو جنگ بزرگ را پشت سر گذاشتم وگلوله ای برای سرزمینم شلیک نکردم.فقط به این خاطر که زنده بمانم و در پناه عشق تو پیر شوم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
سخنی از من و کلامی از تو،اینچنین بود که شاعرها گفتگوهایشان را به پایان بردند و نامش را شعر گذاشتند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
حتمن بیا، تا همه تو را ببینند،چرا که باید بدانند،این شعرها، سروده ی من هستند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
مردی قدیمی ام!برای اینکه بگویم: دوستت دارمگل های در دستم را بو کرده و تو را تماشا می کنم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دوباره به کافه ای رفتیم،نشستی و گفتی:- من قهوه می خواهم، تو چه؟گفتم: می شود من، تو را بخواهم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
زمستان،پاییزی ست، که کمی پیر شده است.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دنیا چنین است،مردها خون می ریزند و زن ها چشم هایشان را.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
برخی با بودنشان وعدە ای با نبودنشاننابودمان می کنند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
پاییز بهاری ستکه تو به آن پا نگذاشته ای...شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
گفت:فردا خواهم آمد.خدایا!چند سال دیگر، فرداست؟!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
امروز صبحفراموشم شد تو را یاد کنم،گویی که چای صبح ام را نخورده باشم سردرد گرفته ام.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
چقدر سخت است،یادآوری،فراموش کردن تو را!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
شاعر هم نشدیم،که همچون آنها بنویسم:دل تنگ شده ام برایت...شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
این روزها دهقانان گندم می کارند و من هم دوست داشتن تو را...شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
هوای شهر خنک شدە!انگار کە تو با موهای خیس بیرون زده ای.شعر: وریا امین ترجمه:زانا کوردستانی...
تنهایی به تو نمی آید،پیش من باشی زیباتری.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
برایت باد را، از وزش باز می دارم وبرایت خورشید را، پایین می آورم و دریای را در حیاط می گذارم و ماه را داخل پنجره زندانی می کنم،این ها حرف های قلبمه سلمبه ی شاعرهاست!تو بمان،من برایت می میرم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آمدم، کنارت نشستم،من دلم تنگ بود و تو، قبرت.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
به وقت خشم، زیباتر می شوی، شبیه کودکی که به او می گویند:-- زشت شو، زشت شوشعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
بیا تا مثلی کوردی، بیاموزمت،برای نمونه:نان برای نانوا و تو هم برای من.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
باید سراغ دکترم بروم،او به من نگفته است، که قرص هایم را کی بخورم،پیش از دیدن تو یا بعدش!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
تمام روز رابه امید شنیدن کوچکترین خبری از تو به همه ی اخبار گوش می دهم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
انسان ها تنهایمان خواهند گذاشت.زیرا گاهی، رفتن آسان تر از ماندن خواهد بود.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آدم بە آدم می رسد،اما ما دیگر دو کوە شده ایم!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
گفتم: هرگاه که تو را ملاقات می کنم ماشینم را جا می گذارم و پیاده به خانه بر می گردم.گفت: چرا؟گفتم: چونکه رانندگی در حالت مستی ممنوع است!.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
گاهی کافی ست کسی را داشته باشی،که دورادور، به یاد تو قهوه ای بنوشد.شعر: وریا امین شاعر ترجمه: زانا کوردستانی...
راننده به من نگاهی کرد، گفت:عجله نکن، یک نفر دیگر بیایید راه می افتیمدستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:ببخشید ما دو نفریم!شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آنگونه بروکه هرگاه دلم خواست همراه با آهنگی قدیمی برگردی به خیالم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دیکتاتور منم،که از تخت تنهایی پایین نمی آیم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
بە فکرم خطور می کند چگونه بگویمت،اگر یاد من افتادی،به غروب نگاه بکن.الان دقیقن به غروب می مانم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
خوب و خوش،آن کسی ست،که اکنون تو را ملاقات می کند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
دیوارهااز من خوشبخت تر اند!برای نمونه،تکیه به آنها می کنی،عکس هایت را به آنها می زنی،سایه ات را به آغوش می گیرند.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
آهان، آهنگی بسیار زیبا هست،پسری با صدای ظریف و زیبا از ته دل و سوز جان می خواند:چونکه تو زیبایی، خدا کند هرگز نمیری!...هر روز، با این صدای گوش خراشمزیر لب این یک بیت را برایت زمزمه می کنم.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
امروزم، به سختی بر من گذشت.تو نگو که،موهایت را باز و پریشان کرده بودی.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
عشق چنین است:تو در شهری عاشق می شوی و در شهرهای دیگر دنبال او می گردی!...عشق چنین است:تو هر زمان که دلتنگ می شوی آه و افسوس از ته وجود می کشی که از آه و ناله اتدرونت پر می شود از خواستن او...عشق چنین است که تو،همیشە در زمان مقرر در وعده گاه هستی.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
گفت:چرا دو دلی؟گفتم:برای اینکه با هر دو دل دوستت داشته باشم!شعر: وریا امین شاعر کرد عراقی ساکن سوئدترجمه: زانا کوردستانی...