پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفتی و منو تو این شبهای سیاه تنهام گذاشتی...
بغض تو گلوته و لبخند رو لبت.. ازین تراژدی سخت تر مگه هست؟...
خزان شدو و نیامدی......
وقت رفتن.../میگفت ، زودبرمیگردم/بوسه ، هنوز چشم براهست...
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود......