متن تراژدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تراژدی
سرمای اتش
گفت مگر اتش هم سرما دارد و خندید.
با لبخند محوی همراهیش کردم و گفتم:بله چرا که نه.
اینبار بلند تر خندید و دیوانه ای را نثارم کرد،بعد هم راهش را کشید و رفت.
رفت...
رفت و اجازه نداد به او بگوییم که وقتی اتش جدایی پیوند پدر...
هرکسی که از راه رسید
بخشی از ما را قربانی کرد
قربانی گناهانش،
و ما هم همیشه در جهل باقی ماندیم.
[برای کرکوک، که چشم و دل و جانمان است]
این عراق،
این طاعون خفته میان دجله و فرات،
این فاضلاب متعفن از بغداد خارج شده،
با سنت و تاریخ ننگین، زنده به گور کردن دخترانش
و تمدن شرمآور مملو از کنیز و غلام و بردهاش،
با آن همه سهم از...
داستانک «صاحبخانه»
همه آنها را دعوت کرد آن هم با هزار ترفند و چرب زبانی تا قدم رنجه بفرمایند و این دعوت را به فال نیک بگیرند که برای آنها هدیههای بسیار زیادی در نظر گرفته و آنها هم که گویی غافلگیر شده باشند به سرعت سوار مرکبهای خود شدند...
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من که..
سرمای تاریکی اتش نبض را به اسارت گرفت
که خانه ای رنگین کمان پس از زمستان سردخانه ای رنگ ها شد
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من
که مبادا سرمایی صدایم ذوق غنچه ای شادت را به انجما ببرد...
چه تراژدی غم انگیزی
دلت در جای دگری
و تنت در آغوش دگری
و اینگونه عشق را
به یغما برده ایم
درد کمی نیست
این آفت جانسوز
✍️: سعیدرضایی فر
تراژدی یعنی نسل ما
زندگی رو آغاز نکرده
پیر شدیم...!!
تراژدی
یعنی نسل ما که ،
زندگی رو آغاز نکرده
پیر شدیم ...!