پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چرا همیشه آدم هایی مثل منبایداز خودگذشتگی نشان بدهند؟!...
به چشم تو همان گردم و ناچیز چرا ؟دستی بکش و پاک کن از آیینه مراپر از طعم غریبانه ی ویران شده امپیکرم را که زدم دار نپرسی که چرا ؟دل کنده ام از شاخه و بازی چه ی بختمبرگ فروریخته شد مقدم پاییز چرا ؟گفتم از شهر تو می رم نپرسید به کجا ؟از من خسته ی بیمار نپرسید که چرا ؟شهر تو قشنگ بود نمی گویم که نبود دلم از شهر تو بیزار شد نپرسیدی چرا؟...
به گنجشک گفتند، بنویس:عقابی پرید.عقابی فقط دانه از دست خورشید چید.عقابی دلش آسمان، بالش از باد،به خاک و زمین تن نداد.و گنجشک هر روزهمین جمله ها را نوشتو هی صفحه، صفحهو هی سطر، سطرچه خوش خط و خوانا نوشتوهر روز دفتر مشق او رامعلم ورق زدوهر روز هم گفت: آفرینچه شاگرد خوبی، همینولی بچه گنجشک یک روزبا خودش فکر کرد:برای من این آفرین ها که بس نیست!سوال من این استچرا آسمان خالی افتاده آنجابرای عقابی شدنچرا...
چرا چراچراچراچراچراچراروز و شب شده دنبال یه جواب یه سوال چرا؟...
تو ک میدونستی این رابطه سر انجامی نداره و مجازی به جایی نمیرسهچرا شروع کرده کینگ خان!؟درسته سنگ مفته، ولی گنجشک جون داره...
سال نو أمدو ما خانه گزیدیم چرا؟سال نو أمدو أجیل نخریدیم چرا؟سالها قبل سفر داخل و خارج بودیملیک امسال سفرکوچه وبازارندیدیم چرا؟سال موش است چه سالی بود اندر پیشمهمه باهم پی یک لانه موشیم چرا؟بگذرد سال ودگرسال ودگرسال دگرهمگی شاد و پی جشن و سروریم چرا؟چونکه با این همه سختی و مشقت ولیهمه باهم کرونا را بشکستیم چرا؟چونکه رعایت بنمودیم همه ی توصیه هاپس چرا شاد نباشیم مست نگردیم چرا؟فصل باریدن باران و همه خاطره هازنده اند درنظرم...
افراد بسیاری دوست دارند که داستانی، شعری، یا حتی کتابی بنویسند، ولی هیچوقت این کار را نمی کنند. چرا؟ آن ها از شروع کردن می ترسند....
چرا سراغ اون که رفته رو داری بازم میگیری ......
از من نپرس چرا دوستت دارمنه من می دانمنه تو ......
نمی دانم چرا هر چقدر به قربانت می روم نمی رسم....
چرا؟بهجایپاککردناشکهات،اوناییروپاکنمیکنیکهباعثگریهاتمیشن...
در پِیِ پُرسش بی پاسخ این خلق مباشگله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت!...
خیالتبی خیالم نمی شود چرا...!؟...