متن کتاب دلگویههای بانوی احساس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتاب دلگویههای بانوی احساس
صدای نوحه ها می آید ای دل!
غمی، در حسّ ما می آید ای دل!
سرای سینه ها آکنده از غم؛
شهید از کربلا می آید ای دل!
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛
تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛
گلِ احساسِ جان، گریان شده؛ چون،
عزای مردِ حق، مولا، حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛
دوباره، ماتمِ مولا، حسین است؛
شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛
چرا که، اشکِ غم، جان را، در عِین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
دمیده باز هم بوی محرم؛
شده جاری به هر جا اشکِ ماتم؛
گلِ احساسِ جانها گریه دارد؛
همه، گُلدشتِ دلها گشته دَرهم...
زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)
میانِ حسّ جان، مهرِ حسین است؛
شفاعت بخشمان، مهرِ حسین است؛
نمی ترسد، دل ار، لغزیده گاهی؛
چرا که، بیکران، مهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
به هر جان، بیکران، مهرِ حسین است؛
گلِ خورشیدِ جان، مهرِ حسین است؛
در اوجِ لحظه های سردِ احساس،
تبِ گرمایمان، مهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
در امواجِ دلم، بحرِ حسین است؛
گلِ احساسِ دل، بهرِ حسین است؛
تمامِ کربلای دشتِ جانم،
دمادم خانه و شهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
فنجانِ دلم، قهوه ی رویای تو دارد؛
پیمانه ی جان، جوششِ صهبای تو دارد؛
وقتی بدهی دستِ دلم، دستِ گُلت را،
احساسِ نهان، عطرِ دل افزای تو دارد...
زهرا حکیمی بافقی
(الف احساس)
🍃🌸🍃
✍ مهرانه
با آمدنِ مهر، دلم پُر تب و تاست؛
احساسِ نهانم، پُر از امواجِ صفاست؛
در طرحِ دلم نقشِ خزانی نتپد؛
زیرا که گلِ خاطره ام، مهرِ خداست!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🌿🌺🌿
🍁🍂🍁
چه پاییزِ دل انگیزی ست جاری،
درونِ قلبِ پُرمِهرِ بهاری!
که گفته، حسّ غم بخشد به دنیا،
گُلِ پاییزِ خوشرنگِ شراری؟!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍁🍂🍁
پاییز برایم تپشِ خاطره هاست؛
هر رنگِ قشنگش، جهشِ مهر و وفاست؛
دنیای دلم، حسّ غریبی دارد؛
انگار در این فصل، دل از غصّه رهاست!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍁🍂
صفا بارید، بر دشتِ دلم، یک ریز؛
از آن گردید، غم های گران، ناچیز؛
زِ پالیزِ وجودم، مهربانی رُست؛
و حسّ دل، رها گشت از، نمِ پاییز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
در شعرِ دلم، زایشِ احساس،
عیان است؛
همچون تپشی که: زِ دلِ مهر،
وزان است؛
مهر آمد و خورشیدِ محبّت زده چشمک،
بر روی دلِ من که چو پاییز،
خزان است!
زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)
🍂
در نبضِ دلم، جز تو نباشد، تبِ کس!
در سینه ام از تو، بتپد، موجِ نفس!
پاییز شد احساسِ دلم، در غمِ هجر؛
با مهر، بیا و، به دلِ زار، برس!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍁 پاییزانه
🍂
گُل بیز، دل از: رویشِ جان خیز شده؛
سرریز، دل از: شورشِ یک ریز شده؛
با شوقِ تو را دیدن و حس برچیدن،
بر قامتِ من، لباسِ پاییز شده!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍂🍁🍂
گُل بوسه ی احساسِ تو شورانگیز است؛
مشتاق به چیدنش، دلِ پالیز است؛
از رویشِ شورِ مِهر، در دیدنِ تو،
پیراهنِ زردی به تنِ پاییز است!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍂🍁🍂
پاییزِ دل انگیز و گُلِ حسّ صفا؛
بی تابی و بی خوابیِ نبضِ دلِ ما؛
من، منتظرِ بوسه ی بارانیِ تو؛
تو، منقلب از، رویشِ رویای وفا!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍂🍁🍂
دلم بود از، نهالِ غم، چنان پاییز؛
محبّت، چشمکی زد؛ غصّه شد ناچیز؛
بیا، در باغِ قلبم؛ تا ببینی که:
دل از، سبزینه ی احساس شد لبریز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پیراهنِ زردِ شوق را پوشیدم؛
پُرشور، برای دیدنت، کوشیدم؛
با دیدنِ تو، قرمزِ قلبم حس کرد:
از دامنِ سبزِ عاطفه، جوشیدم!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پاییزانه
🍂🍁🍂
پاییز برایم تپشِ خاطره هاست؛
هر رنگِ قشنگش، جهشِ مهر و وفاست؛
دنیای دلم، حسّ غریبی دارد؛
انگار در این فصل، دل از غصّه رهاست!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍁🍂
🍂🍁🍂
صفا دارد گلی، پُرحسّ و خوشبو؛
که می روید به یکرنگی، زِ هر سو!
زمین می افتد آخر، برگِ پاییز؛
زِ بس رنگی شده، سرتاسرِ او!
زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
🍁پاییزانه🍁
🍂🍁🍂