سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
نیمه شب شد دل من بی تب و تاب است هنوزیاد آن شب که دلش را به دلم داد بخیر...
بالاخره یک روز سهمم رااز این جمعه های دلتنگی میگیرم...!روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود...جمعه ها این روز را به من بدهکارند......
یاد آن شبکه دلش رابه دلم داد بخیر...!...
خدایادوشنبه آمدهامروزمان را هم بخیر کنو ما را در پناه خودت بگیر که پناهی جز تو نیست...
یاد آن شبکه دلش را به دلم داد بخیر......
اندوهت را به برگها بسپار!واپسین روزهای پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من!یلدایت پر از مهربانی...
آرام بگیر در آغوشمفردا هم دوستت خواهم داشتشب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد...
به من صبح بخیر نگو!فقط لبخند بزنلبخندتتمام عمرم رابخیر می کند!...