پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چو سبزه سبز میگردد ز نوروزبه روز سیزدهم، آن روز پیروزفزون بر سبزی دشت و چمنزاربه جان و دل بگردیم همچو گلزار...
دشتمان گرگ اگر داشت نمینالیدیم...نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده !...
آهوان، گم شدند در شب ِ دشتآه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
به گوش ام خش خش پاییز زرد استدل ام میعادگاه زخم و درد استنمی آید صدایی از در و دشتهوا بس ناجوانمردانه سرد است...
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشتچون آب به جویبار و چون باد به دشتهرگز غم دو روز مرا یاد نگشتروزی که نیامدهست و روزی که گذشت...
شبیه قاصدک هایرها در دشت میدانم...لبت بر باد خواهد دادروزی دودمانم را !!!...
ناگهانشیشههای خانه بی غبار شدآسمان نفس کشیددشت بی قرار شدبهار شد!...