سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به فتوای دلم سر در مسیر عشق می بازماگرچه عقل می گوید که دل بستن خطر دارد...
من و عشق و دل دیوانهبساطی داریمعقل هی فلسفه میبافدو ما میخندیم...
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزدوین طبع که من دارم با عقل نیامیزد......
آنچه را عقل به یک عمربه دست آورده استدل یک لحظه ی کوتاه بهم میریزد......
منوعشقودلِدیوانهبساطیداریمعقلهیفلسفهمیبافد و ما میخندیم...
حضرت عشق! بفرما که دلم خانه توستسرِ عقل آمده هر بنده که دیوانه توست !...
گویند که عشاق جهان عقل ندارندیعنی تو خریمن به مراتب ز تو خر تر.......
یه روزی همه ی این راه هاییکه با دل میریم رو،باید با عقل برگردیم......
+ بهش پیام بدم؟عقل: نهدوست صمیمی: نهمادر: نهپروفسور سمیعی: نهکائنات: نهمن: ارسال پیام :)...
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد ...به شدت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را ......
صد بار به من گفت که دوری کنم از توعقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!...
آدمیزاد یه سری کارها رو میکنهشرمنده عقلش نشه...بعدش شرمنده دلش میشه.....