پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تلخی نبودنت را این شب ها با یادت شیرین می کنم....
رفته ای برگرد جانم ای تمام باورمدلخوشم با یادت اما در کنارت بهترم...
می کشم تو را نفس اما،چه تلخ است دم و بازدم یادت...
آخر کجا روم که یادت نباشدو یادت نیایم؟...
و من این روز هادلتنگ تو...با درد همه خبر های تلخ دنیابه یادت...گریستم...
در جانم از حرارت یادت قیامتی است...
مادرمجسمت زیر خاکروحت در آسمانو یادت تا ابد در قلبم جاودان استروزت مبارک فرشته ی آسمونی من...
از یادت یاد بگیرهمیشه همراهم است...
هوای شهر دلگیره؛ دلم بی تابه از یادت…کجای این جهانی تو؟دلِ دیوونه میخوادت......
بودنت دور اما یادت جان من است...
تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت نشسته باشم ....!...