پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با آنکه غمی درون ما می رقصیدولی چهره ما باز به شما میخندیدمحمد عاشوری...
آه سردَت بر دل ماکوه دردَت بر سر ماغم نبینم بر دل توای مه بی همدل ما...
گشته ام غافل زتو عاری زدردم یا پس دوری، مستِ خاک سردمای بلایت جان ما، دورت بگردمگشته ای در غم چرا؟ ای کوه دردم...
پدر یعنی کت و شلوار پانزده ساله،پدر یعنی کفش هفت ساله،پدر یعنی پیراهن ده ساله،پدر یعنی کوه درد،پدر یعنی ویترینی از بیماریهای مزمن....
سخت است کهکوه درد باشی !پیش همهمثل مرد باشی !در آتش غمبسوزی اماچون کوره یخفته سرد باشی !...