پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از دایره المعارف چشمانت دریافتم که خاورمیانههمان گیسوان توست، هرچه پریشان ترخواستنی ترارس آرامی...
آبشارها،چشمک های زیبایی اند،در انبوه خشکی ها،چون گیسوان تو در قاره ی تن ......
دخترم خدا باد را برای گیسوان تو آفرید...
دست هایم را بگیرتا از تمام پرنده ها کوچ کنیمو در ارتفاع بوسه های توماه قرص هایش را پشت خنده هایتدفن کند....تو در سپیدی چشم هایم برقصتا شوق گردش از سر عقربه ها بیفتدو من آنقدر از تو بگویمتا در شعر از من جز تو نماند....از جنون لب هایت ...تا مو/شکافی گیسوان تو..از خماری لکنت چشم های نیمه باز تو...تا دیوار چین/خورده روسری اتاز هیزم مات زیر پلک هایت...تا آرامش پنهان شده پشت آبشار تا به کمر رسیده اتآنقدر از تو بنویسم...
موهایت را پریشان کنبه کنار پنجره برو و آسمان رابه نظاره بنشینبی تردید عطر گیسوانتخورشید را وادار به طلوع خواهد کردآری در پناه گیسوان توصبح و خورشید آمدنی ست ️️️...