جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
شیطنت های من دیوانه را جدی نگیرپشت این لبخند ها سی سال غم دارم رفیق!...
دروغ چرا تنگه دلممنو بارون غم شدیم رفیق هم...
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود......
غرق غمدلم به سینه می تپدبا تو بی قرار و بی تو بی قرار......
درد دارد که خودت علت لبخند شوی... و دلت در همه حالات پر از غم باشد....
بیمار غمم عین دوایی تو مرا...
همدرد منیهم درد منی!...
و آنچه ماند غم نبود تجربه بود!...
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت...........
کدام خانه ؟کدام آشیانه ؟صد افسوسبی تو شهر پر از آیه های تنهاییست...
تو را نشد ،می روم که خود را فراموش کنم...
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم...
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرندهمیشه زخم زبان خونبهای زیباییست...
بغض یعنی:دردی هایی که رسیدن..به گلوت......
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببردنه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد...
طرفِ دلتنگ همیشه ما بودیم...
تو دنیای واقعی هم نمیشه رو آدما حساب کرد اینجا که دیگه مجازیه....
وحدت عشقست این جانیست دویا تویی یا عشق یا اقبال عشق...
گمت کردم مانند لبخندی در عکس های کودکی ام...
بعد از طلب تو در سرم نیستغیر از تو به خاطر اندرم نیست...
همیشه آخر شدنم بد نیست ..اینکه مثلا عشق اخر کسی باشی که دوسش داری .....
دوای بعضی از دردا مبتلا شدن به یه درده دیگست !!!...
سردش بود!دلم رابرایش سوزاندم!گرمش که شد باخاکسترش نوشت خداحافظ ......
گره ی کور دلمدست تو را میطلبد...
اکنون که بدون تو نشستیمبا خاطره هایت همه جا دست به دست ایم...
میروی یک روز و با خود میبری روح مرا...
اگه نبودم بهم قول بده واسه هیچکس اونجور که با من مهربون بودی،مهربون نباشی...
تسلا میدهد دل را غم عشقت...
چه کند با غم تو این دل آشفته ی من ؟!...
دوسِت دارم به اندازهیِ تمومه آدمایِ دوست نداشتنیه زندگیم..!...
تو نرم نرم نگاهم کنمن قول میدهم قدم قدم برایت بمیرم...
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه را دارد...
فقط ویترین خوبی باش ،این روزا دیگه کسی به ذاتت و ته دلت کاری نداره...
زیر خودم را خط کشیدم که مهم باشم.اما دیگران فکر کردند غلط املایی ام پاکم کردند....
دوش در خوابم در آغوش آمدیوین نپندارم که بینم جز به خواب...
غالبا در هر تصادف می رود چیزی ز دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت...
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشقچون کودکی که در پی یک توپ پاره بود...
سر پیری اگر معرکه ای هم باشدمن تو را باز تو را باز تو را میخواهم...
شدهای قاتل دلحیف ندانی که ندانی...
بغض پنهان گلویم شده ایهرشب از دوری تو می میرم...
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ایاما دل بشکسته ام ، نشکست پیمان تو را...
رفتی ای آرام جان آتش بجانم کرده اینشتر غم را فرو در استخوانم کرده ای...
بی تو تاریک نشستمتو چراغ که شدی ؟!...
و دلی که میگیرد ، بی هیچ دلداری....:)...
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟آتش بوَد فراقت...
شاید گاهی نشود یادت کنم...اما هرگز یادم نمیرود ک چقدر دوست دارم..️...
سلامتی کسی که رفت!ولی باور رفتنش برای کسی که تنهامونده خیلی سخته...دلتنگتم...
از همه سو به تو محدودم...
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم...