پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یکی با کلمهیکی با نگاهیکی با رفتنش...گورکَن!عمیق تر بِکَن!تعداد جنازه هایمزیاد است«آرمان پرناک»...
آرزو کردم شب یلدا ، کنارت سر کنمرود بودم خواستم ، دریا ،کنارت سر کنمخسته از زخمِ زبانِ بادِ پاییزم ، بیامرحمت کن این زمستان را ،کنارت سر کنم...
بر شیشه ی احساس کسی چنگ نزنبا زخم زبان به دیگران سنگ نزنوقتی که خبر نداری از سر کسیبیهوده به او تهمت صد رنگ نزن اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
هی ضربه از این ضربه از آن خورد درخت خندید اگر زخم زبان خورد درخت با اینکه تبر خورد ولی درد نداشت چون تازه به درد دیگران خورد درختعباس صادقی زرینی...
زخم زبون تنها زخمی هست که خون ریزی ندارهاما مدت ها جاش عمیق می مونه...
غصه گر هست بگو تا باشدمن هنوز می خندم...《بی خیالِ من و این مردم وهی زخم زبان می خندم》گریه دارم ولی باز ببین می خندممن خدایی دارم ...که در این مهلکه ی دردآشوبسَرِ هر زخم دلم می گریدزهرا غفران پاکدل...
غصه گر هست بگو تا باشدمن هنوز می خندم... 《بی خیالِ من و این مردم و هی زخم زبان می خندم》گریه دارم ولی باز ببین می خندممن خدایی دارم ...که در این مهلکه ی دردآشوبسَرِ هر زخم دلم می گریدزهراغفران...
از زخم زبان و طعنه دلسرد نباشدر شهر یکی تو را بفهمد کافی ست...
تقدیر من همین چمدان بیشتر نبودقلبی شکسته و نگران بیشتر نبودشور بهار را به رقیبم سپردی و آنچه به من رسید، خزان بیشتر نبوددیر آمدم، ندیدمت و جای خالی اتسهم من از گذشتِ زمان بیشتر نبوداز دیگران که زخم جگر قسمتم شد وسهم من از تو زخم زبان بیشتر نبوددنیا چه ساخت از منِ دیوانه، جز زنیعادی، که درد او غم نان بیشتر نبودبر شانه های خسته ی من هر کسی گذشتآنچه گذاشت، بار گران بیشتر نبوداز ...
من در میان شدت سردرگمی گمممن زخم خورده ی زخم زبان مردممآه!حقیقت چه بود؟امان از ظاهری سبزو باطنی کبود...
هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند! پس مراقب گفتارتان باشید!...
یک روز -شاید زود، شاید دیر- می فهمیزخم زبان مردمِ نامرد یعنی چه؟!....
کسی جز من نمی داند قرارِ رفته یعنی چهز بغض آسمان جویید که سارِ رفته یعنیچهزمین تشنه به خون من، کجا می دانداین کرکسبرای عزت شیران شکار رفته یعنیچهشبیه صاحب مصرم که چوپانی مرا پسزدزلیخا خوب می داند وقارِ رفته یعنیچهمن از جنس طلا بودم ولی در بازی قسمتتمام زرگران دیدند عیارِ رفته یعنیچهقطار عاشقی می رفت به شهری آنوردریافقط جا مانده می داند قطارِ رفته یعنیچهبدان آزادی خفاش به از بند و قفس در باغ...
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرندهمیشه زخم زبان خونبهای زیباییست...