پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شرح حال من و تو حروف پراکنده ع ش ق بر دفترند....همان قدر جدا از هم و آشفته...
نسیمِ مرگ می وزد اینجا،من خواب شکوفه می بینم انگاردر معبرِ بادهایِ آشفته....
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضریدور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضریگاه شیرین پشت نقشی تازه پنهان می شودمثل فرهاد من به نقش تو بنازم حاضریتو راز و نیاز هر شبی ای همه یادم شده تومن شده ام نشان به تو یا که شکارم شده تویوسف آشفته سرم من خود زولیخا میدرمنصب شده تصویر تو در کنج اتاقم شده تو...
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دستچشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست...
آشفته حال می شومکه زکات می دهی قیراط به قیراطیاقوت لبانت را...
می گویند قلبت در هر حالی که باشد، چهره ات به همان حال در می آید.چه بگویم؟ خودت آشفتگی موهایم را، لبخند پریشانم را و سرگردانی دکمه های پیراهنم را ببین!حالم تعریفی ندارد؛ حس و حال پرنده ی لاغر و ضعیفی را دارم که از کوچِ مداوم خسته شده است و دلش سکون می خواهد.حالا فرقی ندارد کجا! در جنگل، آسمان و یا شاید یک آغوش.نویسنده:مهدیه جاویدی🦋کپی با ذکر نام نویسنده جانانم^^🌱چنل ادبی من در روبیکا: @faryad ghalb...
بی خواب تر از ماهیم؛آشفته تر از طوفان؛پر بار تر از ابریم؛با جسم سرد و بی جان..مبینا سایه وند...
خسته ایم،از به هر دری برای خوشی زدن و،پیدا نکردنِ چند صباحی حتی دلخوشی!درمانده ترینیم،از اینکه اینهمه عادت کردیم به خواستن و نرسیدن؛از اینکه قلبمان اینهمه بی تفاوت شده به نشدن؛از اینکه نقلِ هر محفل دو نفره ای شدهدوست داشتن های بی سر و ته؛ماآشفته ترینیم و بی قرار،از بی مقصدیِ تمامِ واژه هایی که برای هم مینویسیم،از واژه هایی که مینویسیم ودستمان به ارسالش نمیرود از ترسِ فهمیده نشدن؛از کلمه هایی که نوشتیم و دیر شده برای ارسا...
از تو فقطعاشقانه ای کوتاه کافیست...تا من به بیتی از ته دل آشفته کنم خواب این جماعت را...رحم اگر بر من نمیکنیاین ساده دلان را دریاب.......بهزاد غدیری...
حال و روز دل آشفته من در شکنج زلف اوپریشان در پریشان در پریشان است !ارس آرامی...
موهایم را دیگرنمی بافمفدای سرت...با حال آشفته ء منموی پریشانجورتر است......
صدا می زند مراآنکه ذهنم را آشفته کردهگویدبنویس شعریبنواز آهنگیتا رها شوی از دلتنگیدر این روز هاکه پاییز است وبرگ ها می رقصنددر میان نسیمیکه از کوچه دلدار می آید...
- آلزایمر۲:آی ی ی ی،،،گمانم ناوی ام،سوخته میان پاره آهن های سانچی!یا که آن دخترِ نو بالغ --بخت برگشته،،،برای جوریِ اندک جهازش می کرد در پلاسکو، --خیاطی!شایدم،یکی از صد و چند تن --مسافرانِ اوکراین!افتاده به پای مرگاز تیر تک تیراندازهای داعش در اِدلب!من کی ام؟!آزاد؟یا که بسته بالی --یک پرنده!میان میله های س...
شاعرِ پاییزی آشفته امقسمتِ تو هرچه غزل گُفته امحالِ مرا از شبِ یلدا بپُرساز نَفَسِ روزِ مبادا بپُرس...
رنگ چشات دریای من/ زیباترین رویای مندیروز و امروز بوده ای/ همراه فرداهای من!دستی بکش بر موی خود/ آشفته شد دنیای منروی مه ات پنهان مکن/ بن بست شد راههای منهر جای قلبت حک شده/ تصویر ردپای منیک ارتباط کهنه ای ست/ بین تو و شعرای منقلبم درون سینه ات/ قلب تو در دستای منبازی زیبایی شود/ فهمیدن آوای منرحمی بکن بر این دل/ دیوانه و رسوای مندرد و دل دیرینه ای ست/ بین تو و چشمای مندر بدترین ساعات روز/ لبخند تو مأوای منآرامش دنیای تو/ پر...
برف آشفته میبارد درونمپُشتِ پنجره یخ میزَند تنهایی...
محبوبم !جهانم آشفته است، جهانم میزان نیستجهانم پر از اضطراب است، لحظات چموشاندتنها هنگامی که به شما میرسم، روبهروی تواَم و به تو سلام میکنم، آن زمان جهان به تعادل میرسد ...جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل میکنی !...
پدرم گاه صدا میزندم شعر سپید!بس که آشفته و رنجور و به هم ریخته ام...
آشفته کرد / موی سرش را آذر/ دف می زند پاییز...
باز بادموهای تو را آشفته کردو من غرق تماشایخیال انگیز ترین تصویر جهانم...
آشفته تر از موی تو این حال دل ماست......
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستربرگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارمبرگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم...
چه کند با غم تو این دل آشفته ی من ؟!...