متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
در سایه سار سرو تو دارم سعادتی
سرمایه ی شفاعت صبح قیامتی
شان نزول قدری و با تو مقدر است
از سوی حق اگر شده بر ما عنایتی
انسیه ای که عرش خدا زیر پای توست
حوریه ای که گوهر عرش کرامتی
ریحانه ی رسولی و نامیده ات بتول
دریایی...
در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
وقتی تو رفتی در دلم غوغا به پا شد
با رفتنت کاشانه ام ماتم سرا شد
اصلا نمیشد باورم پیشم نباشی
آخر چرا امید من باد هوا شد؟
ویران شدم. چون ارگ بم آوار گشتم..
آری درونم بی تو غوغایی بپا شد
پایم بدام زلف پر تاب تو افتاد
گیسو...
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری میشود
حال این دل واقعا خوب وبهاری میشود
قاصدک ها باز هم پیغام عشق آورده اند
قلبم از پیغام آنان کد گذاری می شود..
کد به کد احساس من درگیر عشق تازه ایست..
گرچه رسم عاشقی با برد باری میشود
درمیان ازدحام و...
.
در دل اگر عشق آسمانی دارم
از دوری تو غم نهانی دارم
یک عمر به پای تو اگر پیر شدم
با یاد تو احساس جوانی دارم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
همسایه ی آه و دختر پاییزم
پای تو تمام عشق خود می ریزم
با آمدنت گر چه پر از احساسم
از دلهره نماندنت لبریزم
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
.
خزان نبین دل من را ، اسیر تنهایی ست
به کوچه کوچه ی دل غربتم تماشایی ست
صدای خش خش پای کسی نمیاد
همانکه رد نگاهش مسیر زیبایی ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
مرا به حال خودم وا نمی گذاری تو
هوای این دل من را همیشه داری تو
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
دلم یک سرزمین امن می خواهد
پر از آرامش وشادی..
افقهایش پر از انوار امیدو..
پراز پرواز آزادی..
دلم یک عمر آسایش؛ دلم دریای آرامش؛ دلم یک جا بدور از این هیاهوی زمان آسوده میخواهد
دلم یک شهر خوشبختی بدور از ناله و فریاد.. دور از انتظار مادری رنجور می...
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری می شود
حال واحوال دلم سبز و بهاری می شود
اشک شوقم می چکد هربار می بینم تورا
تو میایی گونه هایم آبیاری می شود
از بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتاب
باز صحن قلب من آیینه کاری می شود
از...
قلم شکست و غزل شرحی از جدایی سد
هزار واژه به پای غمت فدایی شد
قلم شکست. ودلم شرحی ازجدایی شد
به پای عشق سرایی غزل فدایی شد
دوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزا
به شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد
دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماه...
آبروی هر دو عالم آبرویم را بخر
باز هم جا مانده ام کرب و بلایم دیر شد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
چقدر نامه رسیده بیا به کوفه حسین
نیا که این شب کوفه به بغض آلوده است
هنوز،از،پس،آن کوچه های نامردی
درفش کین به قفای حسین آسوده است
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
به تاریخ یکم شهریور ۱۴۰۳ مطابق با شب اربعین
برگرد افکارم پریشان است برگرد
خوابم پر از کابوس و هذیان است برگرد
من بی تو روزم شام تاریک است، هرچند
شب های تو بی من چراغان است، برگرد
دل خوش به تو بودم ولی حالا که رفتی
مرغ دلم سر در گریبان است، برگرد
گفتم نرو انگار نشنیدی و...
پریدم باز،از،خوابی شبانه
که پر بود از،خیالی عاشقانه
سر. ذوق آمدم. با دیدن تو
دویدم در هوایت کودکانه
قلم بر داشتم از،دل نوشتم
نوشتم از،سر شوقم. ترانه
تمام بیت بیتش را سرودم
لطیف و دلنشین و شاعرانه
عجب بزم قشنگی بود امشب
زدم بر تار گیسو دلبرانه
بدست تیر مژگانت...
پیغمبر ما معجزه اش لبخند است
با عطر وگل وگلاب خویشاوند است
آمد که بدانند همه اهل جهان
او خاتم انبیاست بی مانند است
اعظم کلیابی. بانوی کاشانی
جبرئیل آن روز تا غار حِرا پرواز کرد
گرم دیدار محمد ، عشق را آغاز کرد
ای محمد! ای صفات سبز تو وصف خدا
آه... ای آیینه در آیینه ذات کبریا
یک به یک از او بخوان از آن خدایی که یکی ست
آن خدایی که همه عالم به لطفش...
زردی ام را گونه ی بی رنگ و رویم را ندید
دانه های برفِ مانده روی مویم را ندید
دید چشمم چشمه ی خون است و می جوشد غزل
آه ...بغض بسته ی راه گلویم را ندید
پلک تا بر هم زدم رخساره ی شب رفته بود
من پر از...
کاش میشد با خیال تو شبی پرواز کرد
روبه روی صحن چشمت عقده ی دل بازکرد
پر گشود از بام لبخندت به اوج آرزو
یا که مثل یک کبوتر تا خدا پرواز،کرد
درحریم سبز،چشمت آیه های شوق خواند
یا در آغوش نجیبت عشق را آغاز کرد
پنجره وقتی دلش را...
مگر قرار نبوده، قرار من باشی؟
که تک ستاره ی شب های تار من باشی
که حرف تلخ جدایی نیاوری به زبان
که سایه ام بشوی و کنار من باشی
مگر قرار نبوده به غیر، دل ندهی
در این حیات پر از درد، یار من باشی
چه می شود که...
بازم تو خونه مون میدون جنگه
پدر سر درد داره مث هرشب
نشسته پای دار قالی مادر
داره می بافه غم می سوزه از تب
دوباره صحبت تیر و تفنگه
پدر افتاده یاد جبهه و جنگ
بازم دلتنگ دریای جنوبه
مث ماهی میون تنگ دلتنگ
داره ازحمله و ازجنگ میگه...
دلم که میگیره ازاین زمونه
غم میکنه تو دلم آشیونه
چاره ای جز صبر وقرار ندارم
زندونی ام راه فرار ندارم
هی به خودم وعده میدم دوباره
میگم زمستون که بره بهاره
خزون با اون رنگ و لعاب نابش
با برگهای قشنگ و آب و تابش...
تموم میشه پامیکشه از...
منم محتاج آغوشت
توخواب وتوی بیداری
واکن آغوش و ثابت کن
هوامو دائماً داری
به گرمای تنت بسپر
من محتاج گرما را
به صد گلبوسه رنگین کن
تنی رنجور و تنهارا
بیا بازم بمون پیشم
تو مجنون شو منم لیلی
بیا ثابت کنم این رو
که میخوادت دلم خیلی
تومیدونی...