متن المیرا پناهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات المیرا پناهی
آرزوهایم را دفن کردم در ،دفتر خاطرات دلم
چه کسی داند،در هر ورقش چه ها گذشت در این عالم به دلم
عشق و جوانی برفت ،درد فرزند ماند در هر شبانگاه به دلم
مرا به خوشبخت ماندن سوگند دادن وای برمن چه ها آمد بر دلم
شعر :خانم المیرا پناهی...
عمرم با گله از او گذشت
این رسمش نبود بی او گذشت
حیف از من که بی ما گذشت
و در آخر هم در پیری گذشت
شعر :المیراپناهی درین کبود
آموختم هر چه درهای موفقیت را به سمتم قفل می کنند مصمم تر می شوم موفقیت خود را مدیون کسانی هستم که درهای به اوج رسیدنم را می بستن .
همان موقع شروع به باز کردن قفل های در کردم تا به اوج برسم .
پس از مشکلات نترسید هر...
غرورت برای چه ….انسان ……!
فیلسوف هم که باشی در گورستان خوراک مورچگان و سوسک ها خواهی شد …!
ببندیش با خود غرور به چه کسی می اید انسان یا مورچگان …..
تا زنده ای مورچه را له میکنی گر بمیری خوراک مورچه میشوی ….
عدالت را دیدی ….. ؟...
کاش می شد تلخی روزگار ،را مانند تلخی قهوه سر میکشیدم و تمااااام …….
ذره ذره به جان کشیدن تلخی درد ،دارد
المیرا پناهی درین کبود.
کاش می شد زندگی را زندگی کرد
کاش می شد بچه را بچه گی کرد
کاش می شد در گذشته می ماند
آنکه بچه گی در زندگی کرد
گاهی اوقات از سر بچه گی نادانی میکنید و
زندگی خود را به مرز نابودی میکشید .
متن اموزنده
نویسنده :المیرا پناهی...
بوسه بر پیشانی ام زد
از پشت خنجر به کمرم زد
این بود رسم وفایش
دلبر
المیرا پناهی درین کبود
بی هوا هوایت میکنم
مادر
المیرا پناهی درین کبود.
سپید کردم خرمن موهایم را برای روزگاری که به آغوش مرگ برد مرا …
افسوس
المیرا پناهی درین کبود .
دلم میسوزد برای ماهی هایی که از ترس کوسه ها دریا را ترک کرده اند و به آغوش خاک آمده اند ..
دگر نمیدانند کار خاک .،دفن کردن است.
المیرا پناهی درین کبود.
محبت از غرورت نمی کاهد
بر شعورت می افزاید
گاه گاهی مهربان باشیم بی منت
چون دین انسانیت در این است …..
المیرا پناهی درین کبود
چو جان دادی زجانت ، جانم برود
المیرا پناهی درین کبود
در اوج نگاهش یافتم زندگانی را
صبر پیشه کردن را با خلایق خوی گرفتن را
تقدیم به همسرم (نویسنده:المیرا پناهی درین کبود)
گاه دلم پرواز میخواهد
گاه سقوط
آدمی است دگر
یک روز در اوج پرواز است یک روز در موج توفان است
دلنوشته :المیرا پناهی درین کبود نویسنده
زلف های پریشانم را فرش زیر پایت میکنم
نور چشمان بر انتظار نشسته را چراغ راهت میکنم …….گر بخندم دیوانه ام پس در همین راه گر نیایی با خاک هم آغوشی میکنم.
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود.
عمرم در انتظارت نشسته است
هر چند آینده بی ثمر باشد ……
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود.