متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
برای من،
برف همراه با شعر می بارد!
شعری ست برف،
که گیسوی زنان را نمی لرزاند...
نامق هورامی
برگردان شعر: زانا کوردستانی
ارجمندند آنانکه
وقتی، حال و هوایت بد است،
تمام فکر و ذکرشان این می شود، که
حال بدت را خوب کنند.
نامق هورامی
برگردان شعر: زانا کوردستانی
ئەم سەری ساڵ و بنی ساڵە درۆیە!
من ئەو ڕۆژەی
تۆ تەشریفی تێدا دەهێنی دەکەمە یەکەم ڕۆژی خۆمی،
مانگی خۆمی، ساڵی خۆم،
من ئێستا وەستاوم و چاوەڕێم
چاوەڕێی ساڵی «دووهەزار و تۆ»م.
◇
شروع و پایان سال دروغ است!
من آن روزی را که تو در آن می آیی،
نخستین...
خۆشتم دەوێ و پەیوەستەم پێتەوە،
وەک پەیوەستی هەمزە بە سری ئەلفەوە!
◇
دوستت دارم و وصلم به تو،
مانند اتصال همزه بر سر الف!
شعر: توانا امین
برگردان: زانا کوردستانی
هەندێک کەس لە واقعیدا وندەبن
لە خەیاڵدا بۆیان بگەڕێیت
کەچی من لە خەیاڵدا ونبووم
و لەسەر ڕێگەی واقیع سۆراغی خۆم دەکەم!...
◇
عده ای در واقعیت گم شده اند و
در خیال باید پی شان گشت،
و من در خیال گم شده ام،
اما در واقعیت سراغ خود می گردم....
گوتی ئەگر بمری و لەو دونیا پێت بڵێن:
یەک ڕستەمان لەبارەی ژیانەوە بۆ بڵێ، دەڵێی چی؟
وتم دەڵێم
هیوادارم جارێکی تر سوعبەتی وا بێتام لەگەڵ من نەکەنەوە!
◇
مرا گفت: اگر بمیری و در دنیای دیگر بپرسند که،
جمله ای درباره ی زندگی بگو، چه خواهی گفت؟
گفتم:
- آرزو...
لە ئەلبوومی ژیانی هەمووماندا،
وێنەیەک هەیە،
که وێنەگەرەکەیمان
لە خۆمان خۆشتر ده وێت...!
◇
میان آلبوم زندگی همه ی ما،
عکسی هست،
که عکاسش را
از خودمان بیشتر دوست داریم...!
شعر: توانا امین
برگردان: زانا کوردستانی
حەزم لە ماڵێکە پەنجەرەکانی گەورەبن؛
هەست دەکەم ئێمە دروستکراوین
تا تەماشا بکەین...
◇
دوست دارم تمام خانه ها پنجره های بزرگی داشته باشند،
ایمان دارم که ما خلق شده ایم
تا از دیدنی های جهان لذت ببریم.
شعر:توانا امین
برگردان: زانا کوردستانی
رفتن تو رفتن نبود
مرگ بود
داد و بیداد کردن دل بود.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
دلتنگتم و
درد اینجا نبودنت را
با فریادی از ته دل به همه ی دنیا خواهم فهماند.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
روزها و شب های بسیاری ست، از خدا می خواهم
با بی تو بودن امتحانم نکند!
من الان هم از آن مرگ همیشگی می ترسم!
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
دوباره کسی می آید که برود
سهمی برای تمام روزهای مردنت را جا می گذارد و نمی کشدت،
اما میان مرگ و زندگی شکنجه ات می کند.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
مادربزرگم می گفت: دوری از مردم
در این زمانه، سبب نزدیکی به خداست!
درست می گفت!
مردم این زمانه
درباره ی همه چیز زندگی ات سوال می کنند،
جز حال و روزت.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
عزرائیل،
موعد مرگ کسی را نمی گوید،
وگرنه به من می گفت:
زمان فراموش کردن تو
در زندگی و جان و مال و حال من
مرگم ساعت چند است؟!
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
کفشی در دهانت باشد، بهتر است
تا اینکه زبانی باشد که با آن دروغ بگوئی.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
راحت می توانم فراموشت کنم
اما نیاز هم دارم که
چیزی بزرگ تر از دنیا داشته باشم
تا بتوانم درد دوری تو را در آن جای بدهم
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
باید پیشم برگردی،
وسعت نبودنت، همچون چشم حریص مردم است،
به هیچ چیز پر نمی شود!
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
دلم لذت عاشقی های گذشتگان را نخواهد چشید
کاش مثل پدربزرگم بودم برایت،
که یک تار سپید موی مادربزرگم،
نصفی از موهای سرش را چون برف سپید کرد!
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
بی باک نیستم،
اما اگر کسی آرزوی رفتن از زندگی مرا داشته باشد
تمام دیوارها را برایش پل عبور می کنم.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
خودش را خوب جا می کرد
و بی آنکه کار بچگانه ای از ما سر بزند،
همدیگر را ترک کردیم!
او مرا به تنهایی سپرد و
خودش هم به آغوش نامحرم رفت
او مرا تنها نگذاشت که نابود شوم،
بلکه خودش میل به تنوع و رفتن داشت،
میل به زود...
من حوصله ی هشت ساعت کار کردن
برای بهتر شدن گذران زندگی ام
و یافتن راهی برای ثروتمند شدن
و بدو بدو کردن را ندارم،
همین قدر می دانم
تو در زندگی ام باشی،
زندگی ام از همه کس بهتر خواهد بود!
شعر:تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
تو مثل آب شور هستی،
هر چقدر از عشقت می نوشم، تشنگی ام فروکش نمی کند.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی