متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
دلیل پرواز من،
نداشتن بال نیست،
نیامدن توست!
شعر:تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
مشکل نقاب این است
چون قیافه ی واقعی تو نیست
ممکن است دیر یا زود بیافتد!
شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
ماندن با کسی
که هزار رنگ و رو دارد
هزار بار بی حرمتی به خود است.
شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
برکات خداوند زیاد است
چنانکه رزق و روزی دل درمانده ام را
پر کرده از وجود تو!
شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
برایت نوشتم: اگر من بمیرم، از من یاد خواهی کرد؟!
از آن زمان با خود می اندیشم اگر تو بمیری،
منِ مرده، چگونه یادت کنم!
شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
روحم گنجشکی ست
که دور و برم چرخ می زند،
اما بر روی طناب گیسوی تو
استراحت می کند.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
رخسارت را آیینه می کنم
برای تماشای خویشتن دروغینم.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
پیراهن کهنه ی مادرم را به تو می بخشم
ولی افسوس که بوی مادرم را نمی دهی.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
تو شرابی
که در سینه ام نگه ات داشته ام
تا برسی، بیشتر می خواهمت.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
تو شبیه تسبیح چهارصد دانه ای،
که در دستم پاره شد!
اما در وجودم پخش.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
خیالاتی پریشان و سردرگم در درونم می چرخند
دیگر نباید از طلوع آفتاب شرم داشته باشم
به این داستان پر ماجرا پایان می دهم
دست و پای گردباد پراکنده را خواهم بست
تعدادی از ستارگان را خرد می کنم
و ماه را به پایین پرت!
می خواهم بدانم که مردمان،...
خوب می توانم
همه ی کلمات لغتنامە ها را بدزدم و پنهان کنم
اما هرگز نمی توانم، جز این سرزمینی که در آن هستم
سرزمین دیگری را موطن خود کنم.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
میان ازدحام و شلوغی مردمان، قدم می زنم،
اسمت را که می شنوم،
با احترام، دقایقی توقف می کنم.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
دلم گرفتە،
همچون عروسکی شیشە ای!
که می خواهد گریه کند اما
لبخندی بر لب دارد.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه:زانا کوردستانی
بسیار مشتاقم به پرواز درآیم و
بسان بادبادکی در آسمان برقصم!
من روحم را به انگشتان تو
گره زده ام.
شعر: بروسک صلاح
ترجمه: زانا کوردستانی
با آوازی زیبا گفتی: رفتم!
بە آن دخترکان زیباروی می مانستی که در بیمارستان
با لبخندی شیرین
شربتی تلخ سر می کشیدی...
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بعد از فراموش کردنت، مردم را تازه شناختم،
و با لبخندی نشان می دهم که خوشحالم!
رو به ستاره ها می کنم
نگاه می کنم و تو را نمی بینم
با کوچکترین حرفی، همچون آن گنجشکک می شوم
که خودش را به شیشه ی پنجره می کوبد.
شعر: طلعت طاهر...
هنوز این سرزمین جای خوبی ست!
چونکه غروب ها پنجره را می گشاییم،
کماکان ماه سر جای اش است.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بیهودە امتحانت می کنم
مانند آن پیرمرد که دارو را نمی شناسد و
به داروخانه می رود و پاکت قرص هایش را نشان می دهد،
من هم لبخندت را بر چهره ام چسبانده ام و
هر بیننده ای می فهمد
شباهتمان را از روی آن لبخند.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه:...
من فقط یک زن ام
در آینه ی داخل خانه ام
تو را می بینم
برای همین هر زمان جلوی آیینه ام می روم
و به خودم می خندم.
...
من فقط یک زن ام
که جلوی آیینه می روم
و زمان زیادی می مانم
و از آن دور نمی...
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
نگران نباش ای عزیز دلم!
نمی گذارم دلم به تو عادت کند.
همین اندازه برایم کفایت می کند که
تا مردنم تو را دوست داشته باشم.
...
تو سوال نکن ای عزیز من
بگذار من احوالت را جویا باشم
دیوانه نیستم که چنین می گویم
فقط از مرگ خودم ترس...