برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
در دنیای شعر سرگردانم
دنیای شاعری، آسمانی ست پر از گردباد
و پاییز شمعی ست فروزان در خونم
و پاییز زخمی ست عمیق بر جانم.
شعر: ژنرال پاییز
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
کاش توانش را داشتم تا کە دل را از سینە ام بیرون بکشم
خونش را بر جای پاهایش بچکانم
تا رجی از رد پاهای سرخ، بر برف
در کنارش،
زیبایی را نشان بدهد.
شعر: ژنرال پاییز
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ئه گه ر خۆر و مانگم
له ئاسمان باشانۆ
قه ت!
دل ناده م به هیچ لەنتەری
◇
اگر ماه و خورشید را هم
از آسمان پایین بیاورند
هرگز
دل به هیچ فانوسی نمی بندم.
زانا کوردستانی
به داخودوخان
بەلازیز و بەلالیسک
هه مو پڵژیاگ ئه بن
...
کوردستان گوڵستان بو.
◇
با غم و غصە
قاصدک بهاری و گل های کوهستانی
همگی پژمرده می شوند
...
کردستان گلستان بود.
زانا کوردستانی
له کرمانشان بیم،
یان له تاران،
له مەشهەد بیم،
یان له کاشان،
جیگام ئەگۆڕم
بڵام رەنگ و خەدە ناگۆڕەمەوە...
◇
در کرمانشاه باشم
یا که تهران
در مشهد باشم
یا که کاشان
جا و مکانم را عوض می کنم
رنگ و خویم (اصالت کُردی خودم را) را که نه...
زانا...
خۆزگا ئەم توانشت
لەجیاتی دۆ پێ دەگەڵ هەزار پێ هەڕام دەکرد
ئەدی من مەیت نەبووم
که بە نێوانی گۆڕستان دڵخۆش و نۆنگ بێم.
◇
کاش می توانستم،
به جای دو پا،
با هزار پا می گریختم!
مگر من جنازه ام
که به قبرستان دلخوش باشم.
زانا کوردستانی
من دلۆپێ بارانم
هورم
بادم
باخ و گولانم
چاوه رێتم
تاوی خۆری چاوەکانت
له سه ر دامه بتوانی.
◇
من قطره ی بارانم،
ابرم،
بادم،
باغ و گلستانم،
چشم انتظار تو،
که آفتاب نگاهت را بر من بتابانی...
زانا کوردستانی
کی ئەڵی ئەۆینداری خەراوە؟!
من خۆ لە ناوانی زانیاری باشه یان ماڵ؟!
تووم ئیختیار کردەوە!
◇
چه کسی گفته عاشقی بد است
من که میان علم بهتر است،
یا ثروت؟!
تو را برگزیده ام...
زانا کوردستانی
بهار برایت،
آهنگی عاشقانه، می خواند:
گل لیمو!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
شعرهایم،
آلزایمر هم بگیرند،
نام تو را فراموش نخواهند کرد!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
یوسف، پیامبری گناه کار بود!
چونکه، عشق زنی را زنده به گور کرد!
...
اگر من جای او بودم،
به جای گل،
گیسوان زلیخا را می بوییدم!.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
اجدادم،
قلعه ی دم دم را فروختند
از این رو از تاریخ بیزارم!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ریشه هایش تشنه بودند،
پایش را با جوی آب شست،
چنار سرخ!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
پروانه را به دل آدمی پیوند زدند،
شاخه ای خشک و پژمرده شد!
آه، ای انسان،
تو چه بسیار درنده خویی!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
مادرم همیشه به من می گفت:
دلبندم! دردهایت را پنهان کن!
مردم، جز برای خود،
هیچ دلسوزی برای دیگران ندارند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
گرچه خداپرست نیستم،
اما،
مرید، چشمان سیاه تو هستم.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
عشق و شعر شبیه هم اند،
هیچ کدام،
سن و سال نمی شناسند!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
آلزایمر هم بگیرم،
باز در خیال من،
باقی خواهی ماند!.
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
چرا جوابم را نمی دهی؟!
چرا گوشی ات خاموش است؟!
اندوه مرا فرا گرفته،
اکانتم، خاموش است!
پروفایلم را نمی توانم تغییر بدهم!
حوصله تماشای هیچ پستی را ندارم!
همچون دیوانه ها با خودم حرف می زنم!
و دیگر مشغله ای جدید دارم،
هر صبح خود به خود،
با سردرد...
ماه،
دیر به دیر پر می شود،
قلب من، هر شب!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
عشق تو،
در گهواره هم همراه من بود!
جنگ نگذاشت،
که بزرگ شود!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی