یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
اول صبح لبت هست عسل یعنی چه؟تن من پیش تو فهمید بغل یعنی چه!میدهی بوسه پس از بوسه پس از بوسه چه خوببه من آموخته ای رد و بدل یعنی چه!...
زندگی ... آبتنی پنجره در باران استو شبی پرسه زدن با تو، بوسه در بوسه گره بستنو صد حرف قشنگ، گفتنِ خاطره در باران است!️️️...
گربوسه به من بخشی دانی به چه میماند؟مرغی که گه کشتن ، قاتل دهدش آبی...
لبخند زدی فکر انار از سرم افتادلرزیدم و از شانه ی من ارگ بم افتادتا چشم گشودم دلم از شوق تو سر رفتتا پلک زدی حادثه ها پشت هم افتاد تا بافه ی گیسوی تو در باد رها شددر کار گره خورده ی ما پیچ و خم افتاد با سر نخ یک بوسه به دنبال تو آمداین کودک یک ساله که در هر قدم افتاد بعد از تو که طنازترین فاتح قرنیاین قلعه ی ویران شده در دست غم افتاد بر سنگ مزارم بنویسید فقط عشقای عشق! بیین نام خودم از قلم افتاد...
باغ را آوازهای سار بهتر می کندحال عاشق را حضور یار بهتر می کندگریه کردن پیش ِچشم آشنایان خوب نیستبغض ِسر واکرده را سیگار بهتر می کندعاشق ِ دردآشنا هم مثل ِ طفلی بی پدرهق هق اش را کُنج ِ یک دیوار بهتر می کندوعده ها ، دلواپسی های مرا کمتر نکردحال و روزم را فقط دیدار بهتر می کندگفته بودم از تو دیگر شعر ننویسم ، ولینظم شعرم را همین انکار بهتر می کنددوستت دارم، و میخواهم تو را دیوانه وارحس و حالم را همین اقرار بهتر می ...
از مصاحبَٺ با توسٺکہ شِعرهایم طَعم بوسہ مےگیرند......
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمعای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت...
تا روسری تکاندی من دام یادم افتاداز دین چشمهایت اسلام یادم افتادگفتی که جای بوسه از جان خود گذر کن چه مطلب ظریفی! برجام یادم افتاد موگیر مانعم بود تا دزدکی ببینماز جوخه های مویت اعدام یادم افتاددیدم که در سرودن لبهات بینظیراستتا از تو شعر گفتمایهامیادم افتادسر می دهم برایت آواز سامیم رااز اخم ابروانت سرصام یادم افتادشاید خودم ندانم کی رفته ام از اینجااز عکس یک جوان ناکام یادم افتاد ......
حق ما افتادگان را کی توان پامال کردبوسه ی من کارها دارد به خاک پای تو......
به ظاهر بوسه ای دلبسته ی دیوانه ای را کشت ولی اهریمنی نام آورِ افسانه ای را کشت کسی از سرنوشت جنگ بین عقل و دل پرسید به او گفتم دوباره حاکمی فرزانه ای را کشت میان مُلک تن، داروغه ای مست و جهان آشوب خراجش را گرفت و صاحب میخانه ای را کشت من از مهمان نوازی های محبوبی هراسانم که جای دوستان خائنش بیگانه ای را کشت به یاد دوست گفتم با خودم شمعی برافروزم ولی آن بی خبر با گریه اش پروانه ای را کشت...
قدم که میزنی کنارمشعری جدید آغاز می شودقدمهایمان چقدر قافیه اند کنار همو دستهایمان چقدر ردیفمن و تو یک شعر تازه ایمنو و سپیدکوتاه و عاشقانهچیزی شبیه یک بوسه ی یواشکی در خواب ️️️...
تو...️پاییز را به زانو در می آوریوقتی با بوسه ھای سبزتبر لبانم شکوفه عشق میکاری!...
نفس هایت را قطره قطره بچکان روی لبم من آن گیاه تشنه ام که از راه بوسه های تو زنده مانده ام️️️...
تو بارانییا یک مہ غلیظدر ابتداے صبح پاییزی یا ڪہ نہتو آن خوابِ خوشِصبحگاه نمی شود از تو دل ڪندمگر با یک بوسہ عاشقانہاما طولانی...!!...
خنده ات خلوتِ تزویر مرا جارو کردعاقبت شعر و غزل دستِ دلم را رو کردقسمت این بود که رسوا کُندم چشم تو یازد و بندی که قلم با خم آن ابرو کردآینه بار دگر دسته گلی داد به آبماه را دیده و با ماه تو رو در رو کردساحل آبی آرام ...چه می دانستی ؟آنچه طوفان تو با قایق و با پارو کردقاصد بوسه ی تو دیر رسید اما آننوشداروی لبت کار دو صد دارو کرد !!!...
بی بوسه هم به قلب تو ره می توان سپرد؛ازکوچه باغ جنگلی ی پشت گردنت!...
به وقت بوسه خوش آید گرفتن ذقنتکه لب به دست نیاید ز تنگی دهنت...
بُوسه ای کِه میکآری رو پیشُونیم تموم سلولای تنمو زنده میکنه ...️️️...
یک بوسه ندارد به گمانم که گناهی.....
وآنگه که به تیرم زنی اول خبرم دهتا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را...
نقد جان دادم و یک بوسه نداد ..!...
قرار بود که ما راهمان به هم بخوردکه سر نوشت دو تا بی نشان به هم بخورد قرار بود میان نگاه های غریبنگاه ما دو نفر ناگهان به هم بخورد بیا اگرچه نخواهند ما به هم برسیمبیا که توطئه دوستان به هم بخورد و فارغ از همه پلکی به هم نگاه کنیمبه این امید که پلک زمان به هم بخورد چه می شود که لبالب شویم از بوسه؟لبان خسته ی ما توامان به هم بخورد؟ تو خود زمین و زمان را به هم زدی ای شیخچه می شود که دوتا استکان به هم بخورد اگرچه د...
لطف نوروز است جای بوسه ات بر گونه ام؛ماهی سرخی چنین در برکه ای آزاد نیست!...
از لب شکرین او بوسه به جان خریده ام......
بوسه ای از روی لب هایتهوس کردم بیا...جای دنجی ...گوشه ای ...مشکل گشایی می کنی؟️️️...
بوسه از لب های توبر لبان مرده ام جان می دهد ️️️...
فروختم به دو تا بوسه کلّ دنیا را!...
به یک بوسه جان مرا زنده گردانکه جانم به عالم همین کار دارد. ️️️...
گفتم که لبت بوسه دهم گفت ببوسششیرین تر ازین قول که گفته که شنیده؟ الله ولی...
شبیه بوسه ای هستم مردد بین دین و دلحلال مذهب عشقم ، حرام شرع اسلامم...
گفتی که به یک بوسه دو صد دل بستانیای جان به فدای تو و این گرمی بازار...
افطار نکرده هوس بوسه نمودیبی شک که عجولانه ترین کار جهان است...
یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باشیا علت یک عمر پریشانى من باشبا فاصله اى امن که آسیب نبینىبنشین و فقط شاهد ویرانى من باشهر بار که عاقل شده ام خیر ندیدمیک بار بیا و تو به نادانى من باشمن جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانمتو جاى من و محو غزل خوانى من باشناچار به مرگم ته این قصه بیا ویک معجزه در قسمت پایانى من باش...
-گاهی،-بایدبه وقت یک بوسه،-دید تو را...️️️️...
یک جای خوب برایم پیدا کننه بوسه می خواهمنه دوست داشتنت راجایی برای حس زندگی ...مرا مثل سنجاق بر سینه ات بزن️️️️...
بوسه.. سربسته ترین حرف خدا با لب توست؛️ازلب سرخ تو این قصه شنیدن دارد...
چه کسی می داندابر احساس مرابوسه ی ناب توباران زا کرد ...!...
منِ حال خراب دلم فقط،تو را میخواهد...ساقیِ من،با بوسه ای درمان میکنی حالِ دلم را...؟!....
باران می آمدمردمان در خوابِ خانهاز آبِ رفته به جوی ... سخن می گفتند،همهمه ی یک عده آدمی در کوچه نمی گذاشتلالاییِ آرامِ آسمان را آسوده بشنوم ... اصلا بگذار این ترانههمین حوالیِ بوسه تمام شود!من خسته اممی خواهم به عطرِ تشنه ی گیسو و گریه نزدیکتر شوم،کاری اگر نداری ... برو!ورنه نزدیکتر بیامی خواهم ببوسمت.به خدا من خسته امخیلی دلم می خواهد از اینجابه جانب آن رهاییِ آرامِ بی دردسر برگردم،آیا تو قول می دهیدوباره من از شو...
با بوسه و لبخند مخالف هستیمجموعه محجوب لطائف هستییک خورده بگیر چادرت را شل ترانگار که استاد معارف هستی...
آرامشم باش وبا آغوشتخیالی ازشب بوسه هایت را روی گونه هایم به یادگار بگذارآرامش شب های بیقراری ام باشبگذارسکوت نفس هایت خاموش کند نبض طوفانی قلبم را... ️️️...
سقف عاشقانه هایمچه زیبا فرو می ریزنددر دنج ترین جای ِ دنیابهشتِ آغوشت ...ای شیرین تر از صدای ِ بارانلهجه یِ خیس ِ چشمانت ای از تبار ِ نوازشای فصل ِ ممنوعهمن به بلندایِ شعری از بوسهدوستت دارم ......
از من ، تا تو یک عشق ،یک نگاه ، یک بوسه ، یک نفس ، کافی ست ،،، برایِ زندگی ....
نگاهت بوی بوسه می دهدچشمانت را نبند!...
صدها هزار بوسه نشسته است بر لبتهرچیز را به قدر نیاز آفریده اند...
بوسه ای را می دهمٖ جانی به تو کار با تو سر به سر نیکوتر است...
در میان آغوش تو می توان تا کهکشان پرواز کردوقتی از تبسم شیرینتبوسه ها می چینم...
کاش مثل دوران کودکیدردهایم با بوسه ی مادرم خوب می شد......
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستانگفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است...