دیده به روی هر کسی بر نکنم ز مهر تو
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
شبی که تو کنارم باشی ساعت ها به خواب می روند
گفتند گناه است در آغوش تو خفتن بگذار بگویند که گنه با تو ثواب است
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
نام تو سرود زندگیست من تو را بهترین بهترین من خطاب میکنم
گفت توی این قلب خسته به جز درد چه داری تو را تو را تو را هنوز
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار
به در و دیوار می کوبدم شدت تپش های قلب بیقراری که کرده هوای موسیقی صدایت را
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟
به مسلخ می برد هر شب مرا رویای آغوشت
ما تعبیر کدام کابوسیم؟! اینچنین_تلخ اینچنین_دور
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
حسرت او نمی رود از دل پاره پاره ام
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست ، نیست گر تو پنداری مرا بی تو قراری هست ، نیست
بعد صد مرتبه توبیخ غلط کردی باز ؟ ما که هستیم تو دنبال چه میگردی باز
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی ؟ ای جان چه پشیمان ، پشیمانی ها
تا تو را دیدم قسم خوردم که ترکش میکنم لب نخواهم زد به هر جامی به جز لبهای تو
دین اگر دستم ببندد از هم آغوشی تو من مسیحی،من کلیمی،گبر و کافر میشوم
در عمیق ترین جای سینه ام تو را نفس می کشم
درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی
همه یک سو و تو یک سو چه بگویم دگر ؟
عشق یعنی که جهان غایب و تو حاضر قلبم باشی
ز کدام ره رسیدی ؟ ز کدام در گذشتی ؟ که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی ؟