میخواهمش آنقدر که در وصف نگنجد ...
آغوشت فصل نمی شناسد همیشه گرم است...
قدرت آفرینش خدا یعنی تو
هیچ چیزی رو تو دنیا سختنگیر به جز دستاش
و برای خودم تو را آرزو می کنم ..
غیر آغوش تو هر کجا کا میروم ولگردیست...
در جانم از حرارت یادت قیامتی است
عاشقم بر نام جان آرام تو
حتی اگه پیر هم بشی دوستت دارم
آسمون عاشق گل بود گریه می کرد که گل بخنده...
کنار تو صاحب دنیام بگو که با منی همیشه
غیراز خیال جانان در جان و سر نباشد...
خیال خنده های تو شد آرزوی هرشبم...
به دیدار تو می آیم برایم بوسه ای دم کن ...
دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری
من تو را با یک دنیا امید و آرزو دوست دارم
من همانم که شبی، عشق، به تاراجش برد
پادشاه من باش من زن رویاهات میشم...
عشق دلم؛ عاشقتم
مست بوی موهای خوشگلتم دلبر
تو چه کردی که دلم این همه خواهان تو شد
کاش پیدا بشوی، سخت تو را محتاجم...
خوش شانسم که تو رو توی زندگیم دارم
تو شدی دلیل اینکه فراموش میکنم دردامو