بیو غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو غمگین
روزی یک پادشاه به وزیرش میگه
تواگر پادشاه بودی چیکار میکردی ؟
وزیر گفت: من اگر شاه بودم
رفاهی برای مردم ایجاد میکردم
که هیچ وقت حسرت به دلشان
نداشته باشند.....
پادشاه ازسخن وزیرش عبرت گرفت ودستورداد فردا اعدامش کنند
که دیگر هیچ وزیری همچنین فکری نکند........
من در ثانیه های کشدار
و ساعت های لجباز
و عقربه های نیش دار
در انتظار نیامدنت
زنگ می زنم🕛
فیروزه سمیعی
مرحمی نیست در این غمکده جان فرسا
راز دل سرگشته را گفتم
رفتی نپرسیدی غم دل را
فیروزه سمیعی
از چشمانت بپرس
چند بهار
پرستو
در پستوی نگاهم
لانه کرد و
به هوای آسمان ابری تو پرواز
سیب سرخ
چرا به لبانم
رشک می ورزد
و
رنگ های نارنجی و زرد, شرابی
چرا این قدر به من می آیند
آری
زمستان با من شکل
بهشت بود
که خدا
از...
دیگه چجوری بهت بفهمونم ازت ناراحتم؟
هنوز می تپد
بر تن سپید کاغذ
قلب سیاه کربنی...🖤
دنیا خیلی بهم بدهکاره
یه کودکی خیلی زود گذشت
یه جوونی که اصلا نداشتم
و...
بی خیال
سختیش صد سال اوله ...
دست بیدادگر زمان بشکند
که تبر گشت بر تن فرهاد🌾
فیروز سمیعی
جای پایت پر از ستاره است
هنوز در شب قدم میزنی...؟!
کاش چرخ روزگار به حال ما خوش بود
در این زمانه بی رحم .....
کاش دلها زبان داشتند دراین زمانه بی رحم ........
غمگینم مثل کسی که عشقش رو ول کرده
سخت است دراین روزگار مهربانی پیدا شود کاش میشد مهربانی ها زیاد بود......
جواد کاظمی نیک