تو چه کردی که دلم این همه خواهان تو شد
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه! ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
می دانم آری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم / گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آمده ام تا تو نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من ؟ تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو ؟