غصه ها را پشت گوشم می اندازم ، چون طره ی گیسویی رها ، و تسلیم دست ها ... من باید حالم خوب باشد ، باید شاد باشم ، باید بخندم ، باید آرام باشم ... هرگز این شب را ادامه نخواهم داد ، و هرگز این ابرهای بارور را...
زنگ خونه رو زدم، بابام از پشت آیفون میگه: تنهایی؟ میگم: نه! خونه محاصره است. بهتره تسلیم شیم بابا! هیچی دیگه نمیزاره برم خونه حداقل
من هم تازگی ها مسیرِ کوچه ی علی چپ را بلد شده ام ... خوب هم بلد شده ام ! نه بحث می کنم ، نه منت می کشم ، نه تسلیم می شوم ... سرم را پایین می اندازم و کارِ خودم را می کنم ! اگر ببینم جایی...
من چو سرداری که تنها مانده در میدان جنگ در مصافم با زنی زیبا که تسلیمم نشد
کلمات وحشی اند، آزاد و بی مسئولیت و مهار نشدنی،آری کمی توان در بندشان کرد، می توان تحت حروف الفبا به صف کشیدشان و به فرهنگ نامه ها تسلیم شان کرد اما دیگر زنده نیستند.
تسلیم مزه مطلوب غذا های چرب، شیرین و سرخ شده نشوید و برای سلامتی خود ارزش قائل شوید *روز جهانی غذا خجسته باد*
با پارچه سپید صلح با عشق لباس عروسی دوخت و خود را تسلیم کرد!