زندگی را بگذار هر سازی می خواهد بزند من تنها به آهنگ کلام تو می رقصم وقتی که می گویی دوستت دارم
گمان مبر که فراموش کردمت هیهات ز پیشم ار چه برفتی نرفتی ز یادم
ای دورترین جز تو کسی به من نزدیک نیست
چگونه بگویم؟ دیگر دلم گرفته از این حرمت و حریم دیگر به تنگ آمده ام من تا چند می توانم باشم از او جدا ؟
صدایم کن بگذار در امواج صدایت دیوانه شوم
گفتی به کام روزی با تو دمی بر آرم آن کام بر نیامد ترسم که دم بر آید
صدایت قوی ترین اسلحه ی دنیاست همین که می گویی دوستت دارم همه ی دلهره های قلبم می میرند
بیرون نشود عشق توأم تا ابد از دل
وقتی به زلال نگاهت زُل میزنم حرف که هیچ نفس هم کم میاورم
بی تو اشکم دردم آهم بی تو خاکستر سردم، خاموش بی تو دیو وحشت هر زمان می دردم بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو ؟ بی تو مُردم ، مُردم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم نه گسستم باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام...
آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
چای سر صبح را باید با نگاه تو طعم دار کرد چه چیزی تلخ تر از قند، در حضور چشم های تو
نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی کنون که در کنار او...
معنای زنده بودنِ من با تو بودن است نزدیک، دور سیر، گرسنه رها، اسیر دلتنگ، شاد آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد
من تو را می برم از یاد ولی بعد از مرگ
من هر نفسم بر نفس ناز تو بند است
بر خاطر من جمله فراموش و تو یادی ... !
آغاز هر کجا باشد پایان هر کجا باشد گر پر شکسته در باد پرواز با تو باید
کجا جویم تو را آخر من حیران نمی دانم
به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم همه تکرار تو کردم همه ام ریخت به هم
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
آن روز که در محشر مردم همه گرد آیند ما با تو در آن غوغا دزدیده نظر بازیم