متن حسرت پنهان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت پنهان
باران نرسید و فریادها ز آسمان گذشت
هر دیده در خیالِ نمِ باران ز جان گذشت
اما عجب که غیبتِ آن یارِ بینشان
دلها نه سوز فکند، نه آهی ز جان گذشت
او سالهاست رفته و عالم بیخبر
در خوابِ صبحِ کاذب و در وهمِ نان گذشت
من ماندهام که...
پشت سکوت هر شبم،
یاב تو جریان בارב.
امشب، ماه زخم کهنهی آسمان را بر تن میپوشد.
سایهای آرام بر روشنایش میلغزد،
انگار جهان نیز لحظهای دلگیر میشود.
و من، در سکوت این گرفتگی،
خود را مییابم؛
نیمهای روشن، نیمهای پنهان
همچون ماه.
تو همان،
بغض نهفته در دو چشمان منی.