پاییز است ،باران نم نم مے بارد .. خیابان פּ کوچـہ ها گویے به خواب رفته اند. فضا غرق در سکوت است. پرنـבـہ اے تنها روے ـבرخت خاطراتمان لانـہ کرـבـہ است .. زیر سایـہ ے همان בرخت ایستاـבیم ، از نگاـہ سرـבش ناگاه لرز بـہ تنم اـ؋ـتاـב. نـ؋ـسم בر سینـہ...
...یک عمر روی پای خود بودی درختِ من! هرگز نیفتاده به روی شانه ای بارت...