
مرتضی میرزادوست
مجموعه شعر های سپید
ردّ پا روی برف کوتاه بود
باد آمد،
انگار
هیچ عابری
عبور نکرده است..
اگر تقدیرم بر ویرانی ست،
کاش تصویرت
در ترک های دلم
خاکی نشود..
هر شب،
لب برکه را می بوسد
بید مجنونی که عاشق ماه شده است..
گفت
همه چی تمام شد،
اما زمان
بی اعتنا
فصل ها را از آستین سالها تکاند
باران
هنوز هم
قصه ناتمامش را
روی پنجره یاد ها می نویسد
و عشق
این آتش همیشه بیقرار
وقتی تندباد سرنوشت
از سرزمینمان عبور کرد
نه تنها خاکستر نشد
که از هر آه
هیزمی...