پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک روز بنشینید پای حرفِ دلتان ...بپرسید چه مرگش است ...ازش بخواهید بهتان بگویدچه می خواهد از جانِ خودش؟که اینطور با دوست داشتنِ آدمهای اشتباه ...خودش را به خاک و خون می کشد ...آخر بدبخت، لت و پار است بسکه شکسته شده ...بپرسید کافی ات نیست؟اصلا نمی دانی درس عبرت یعنی چه...نه؟میدانم زبان نفهم است ، اما بپرسید!نگذارید بیشتر از اینبا خودش و با شما بازی کند ......
خواب می بینمخواب روزهای آفتابیخواب افتابگردانهایی که صورتشان را با نور خورشید سرخاب می کنندخواب می بینمخواب تمام روزهایی که به سختی گذشتاما به خیر گذشتخواب تمام ساعتهایی که از دستم دلگیر بودندخواب تمام عشقهای یکطرفه ای که چشم هایم ندیداما دلهایشان شکستخواب هایم مروریست بر تمام دقایقی که مرا شناختند و خوشحال شدندمرا شناختند و عاشق شدندمرا شناختند و دلگیر شدندمرا شناختند و سختگیری را فهمیدندمرا شناختند و با مهربانی آشنا ...
بگو و مگو صرفا وقت تلف کردن است ؛ چون تو نمیتوانی گذشته را تغییر بدهی ، فقط میتوانی از آن درس عبرت بگیری ......