در من زنی زندگی میکند که سال هاست روح خسته اش درد میکند ، و او را هرشب به بند میکشد و هر روز محاکمه ، آری ؛ در من زنی ست به نام سکوت که سال هاست مرده است اما هنوز نفس میکشد.
مشرکی را دل شکسته دید ابراهیم من/ عهد برهم زد، تبر انداخت، یک بتخانه ساخت / عاقلی تا وصل هر مخروبه را با ماه دید / دل به هر سیلاب و طوفان زد از آن ویرانه ساخت