متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
پرنده بودن
چه خوب است؛
بی گذرنامه همه جا می روی!
کوچه ها،
خیابان ها وُ
تمام خانه های این شهر
باردار سکوتی سنگین اند!
با زمزمه ی قدم هایت
--فارغشان کن.
تورقی جان کاه!
عکس های این آلبوم
پر شده است؛
--از تنهایی.
قسم خوردم که جلوی رفتنت را بگیرم،
سوگندم با نخستین قدمی که برای رفتن برداشتی، شکست،
پس از شکستن دلم.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
جز خیالت
چیست تسلی این دل
غربت رفته؟!
زانا کوردستانی
سنگ ها هم دل دارند!
این را
از اشک های پدرم فهمیدم،،،
پدری،
که مادرم به او سنگ دل می گفت!
زانا کوردستانی
زیباترین بهانه ی زنی تنهاست
این پرنده سردش است
در هوای آغوش گرم تو.
...
سرما و سردی این دی ماه را
هرکس به اندازه و میزانی می داند
و یادشان می رود تو هستی،
من نباشم،
همیشه دنیا سرد است
و بیشتر میل به گرمای بودنت دارم در دلم....
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
شەوانی زۆره
هێچ کات و وەختی
مانگ له آسمان دەر نائی
بڵام تا مانگی رووی تۆ
لە شوگارانم ئه تاوه.
◇ برگردان فارسی:
شب های بسیاری است که هیچ ماه در آسمان نمی تابد
آخر تا که ماه روی تو پیداست، ماه به خود جسارت تابش نمی دهد.
ئه من
پژەپۆ ئیشکه م
تێکشکاوم له دارم
دیتر نیمه
له ڕەت
پژاڵ به سته نه و!
◇ برگردان فارسی:
من همان شاخه ی خشک ام
شکسته ز تن درخت،
دِگرم نیست در اندیشه جوانه زدنی...
ڕۆژئەژمێر
چه ند مانگه
نه هاتنت
ئه یکیشی به په چه کم!
◇ برگردان فارسی:
تقویم ماه هاست
نیامدن ات را به رخ ام می کشد.
برای اینکه دوری تو
در یادم جایی پیدا نکند،
اجبارأ هرچه سرود و آواز را از خاطرم، پاک کردم!
اکنون در گردش با دوستانم
سر تکان می دهم
و سهیم نمی شوم دیگر در آواز خواندنشان
فقط کوتاه و آهسته می گویم:
اماااان... اماااان...
شعر: طلعت طاهر
برگردان:زانا کوردستانی
همیشگی ست قدردانی ما
اندازه ی کلمات، آوازهایمان،
زیرا آدمی در عشق و علاقه
هرگز قدرت عقب کشیدن در لحظه ی موعود را ندارد.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
حراف شده ام...
هر کسی را ببینم که تو را می شناسد:
باید احوال پنجاه نفر را از او بپرسم
تا تو میان آنان پنهان شوی و
از این طریق،
خبری کوتاه از حال تو را به دست بیاورم!.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
زمانی که می فهمم در این شهر نیستی،
همچو کودکان واکسی،
سرم را برای دیدن هیچکس بلند نمی کنم!
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
از استخوان شانه ها و گردنت عیان ست:
پیش از آنکه به مقام انسانیت برسی،
درختی بودی!.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بنگر که وسایل فراموش کردنت
چقدر ساده و زیاد است:
مرده شور و
تابوت و
یک متر زمین!
شعر:تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی