پروانه ای پشت پنجره اطاقم بال بال میزد یک آن بی اختیار راهش دادم روی گلهای اطاقم نشست خواستم بپرسم چرا آمدی ؟برای چه آمدی؟ مات ومبهوت خود نمیدانست !!! در هیاهوی ترسها؛تعصبات وباورها..... پر کشید ورفت دلم هوایش راکرده