عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت آن هنگام هم که میروی نمیبینمت سایهی تنم میشوی و ابر خیالم پا به پایم راه میافتی و همراهم میشود
از دورها ، از دورها می آیی و َ فقط یک چیز ، یک چیز ِ کوچک در زندگی من جا به جا می شود این که دیگر بدون ت و در هیچ کجا نیستم !
اگر هنوز من آواز آخرین توام ، بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم...
در اولین مسابقه که مربیگری میکردم، کردم و از خواستم که برنده باشم، اما نبردیم فهمیدم تیم هم دارد پس از آن به بعد کردم. زندگی نامه
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی حافظ
پشت دریاها شهری ست که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری مینگرند دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف خاک موسیقی احساس...
تمام زنان در من عاشقند تمام زنان در من فریاد کشیده اند تمام زنان در من ؛ یکزنند.... تمام زنان شکست ناپذیرند.... من فقط صدای آنانم !
حالم خوب است هنوز خواب می بینم ابری می آید و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند........
بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود و بکارید به هرخانه گلی که فقط بوی محبت بدهد
من همانم که شبی عشق ، به تاراجش برد................
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را ...
هرکس هوس سخن فروشی داند من بنده آنم که خموشی داند
من نشستم برَوی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی..!
عاشقانه هایم را در باد میخوانم میدانم نسیم آنها را به گوش تو زمزمه خواهد کرد ️
ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﯽ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ... ﺑﺒﯿﻨﻤﺶ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ... ﻧﺒﯿﻨﻤﺶ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ...!!!
چه کنم با غم خویش؟ گه گهی بغض دلم میترکد دل تنگم زعطش میسوزد شانه ای میخواهم که گذارم سر خود بر رویش و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم ولی افسوس که نیست...
من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد...
کسی در من فرو ریخت شاعر شدم دیوانگی شروع شاعرانگی است.......
کمی فقط اندکی مرا دوست داشته باش من با کمترینِ تو به جنگ تمام نفرت های دنیا می روم . . ....
ساقیا مصلحت وقت در آن میبینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
عاشق شوریده دل در دفتر شعرش نوشت هر کسی یک دلبر جانانه دارد من تو را.... اخوان ثالث
شب ز نورِ ماه روی خویش را بیند سپید ! من شبم....... من بر آسمان، بی من مرو....... شب بخیر
پیچیده در کویر تمنایم موسیقی لطیف قدم هایت. امشب شب مقدس دیدار است.