قرارمان همین بهار زیر شکوفههای شعر آنجا که واژهها برای تو گل میکنند آنجا که حرفهای زمین افتادهام دوباره سبز میشوند وَ دستهای عاشقمان گره در کار سبزهها میاندازند قرارمان زیر چشمهای تو آنجا که شعر نم نم شروع میشود
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرد او گرم بود و سبز
ای تو چشمانت سبز من به چشمان خیال انگیزت معتادم و در این راه تباه عاقبت هستی خود را دادم
️️️تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک میگویم تولدت آذین زندگی ام باد️