ماه من! اینجا نیستی تا دست بر شانه ات بگذارم و سرما پلک هایش را ببندد. هر شب اما، روی همان میز که در سایه ی خیالم تنها مانده، فنجانی شعر برایت میگذارم و گوش می سپارم به سلام دری که باز میشود به صدای پاهایی که میخرامند و به...