متن سعدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سعدی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد.
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان...
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
من...
تو که یک روز پراکنده نبوده ست دلت
صورت حال پراکنده دلان، کی دانی
...اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی میشود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت میخورد چندین مخور غم
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
ترا کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلافست و جنگ
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
دو برادر یکی خدمت پادشاه کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی
باری این توانگر گفت درویش را که :چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت :تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته اند نان خود خوردن و نشستن به...
از هر چه می رود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست...
به حلاوت
بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد
که درمان هم از اوست...
یاری آن است که زهر از قِبَلش نوش کنی
نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی...
امشب...
نظر به روی تو از خواب خوشترست