این همه دلشوره افتاده است بر جانم چرا؟ من که امشب خوب بودم پس پریشانم چرا؟ باز هم از پنجره رفتم نگاه انداختم آسمان صاف است پس من خیس بارانم چرا خانه ام سقفش چرا اینقدر پایین آمده؟ بین این دیوارها درگیر زندانم چرا؟ من که با هر خاطره یک...
خدا مرا برای تو انار آفریده است به دانه دانه ی غمی که هست در دلم قسم
من قانعم به خنده ای محو و نگاهی تار حتی کنار عکس تو خوشبخت خواهم بود
گر چه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم... از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم.....
روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست مثل تنهایی من قد بلندی داری ...
نغمه ی نقاره یک سو ، یک طرف هو هوی باد من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو
بخند که صدای زن همیشه بغض و گریه نیست
دنیای ما به دلخوشی آخرت گذشت
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است
تو آسمان منی جز پناه آغوشت برای بال و پرم وسعت پریدن نیست